21 12 2022 867241 شناسه:

مباحث علوم القرآن – الجلسة 18

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث‌هاي روز چهارشنبه همان ‌طوري که در جريان هستيد راجع به علومي است که ذات اقدس الهي مي‌فرمايد به اينکه اين در هيچ جاي عالَم پيدا نمي‌شود و هيچ کس نمي‌تواند بدون وحي از آنها با خبر بشود يعني غير از اينکه فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ[1] اين دو قسم، قسم سوم و چهارم هم که به يک اصل هم برمي‌گردد آن را هم جداگانه فرمود. به جامعه انساني فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ [2]يعني قرآن کريم چيزهايي را به شما جامعه بشري ياد مي‌دهد که از هيچ جا نمي‌توانيد ياد بگيريد. نفرمود «ما لا تعلمون»؛ در ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا  اين «کان»ی منفي اين پيام را دارد که براي شما مقدور نيست که ياد بگيريد  حتي به وجود مبارک پيغمبر فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ[3] ممکن نبود که با درس خواندن و مطالعه در کتابها به اين امور پي ببری اين مقدور نبود، فقط وحي است که اين مسائل را به شما ميگويد.   

  علوم چه با «قاف» يعنی علوم قريبه مثل همين علومي که در حوزههاي يا دانشگاهها است و چه با «غين» مثل سحر و شَعبده و جادو به هر حال علم است، وقتي که علم شد موضوع دارد محمول دارد مبادي دارد نسبت دارد برهان دارد اينها علم است و با درس خواندن حل ميشود اما آن علم  نه مثل علوم قريبه با «قاف» است نه مثل علوم غريبه با «غين» است از سنخ علمي نيست که راه فکري داشته باشد فرمود ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ.

نمونههاي اين فصل چهارم که از سنخ ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ نيست و از سنخ ﴿وَ الْحِكْمَةَ بلکه از قسم ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ،[4] يا ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ است اين است که اصل آسمان و زمين چه زمانی خلق شدند يا چگونه خلق شدند؛ اينها را غير از خالقشان احدي خبري ندارد. ممکن است بشر حدسهايي بزند بگويد چند ميليارد سال اينطوري بود چندميليارد سال آنطوري بود اما به طور دقيق بگويد نيست. اين است که فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ؛[5] _ اين ﴿أَيَّامٍ يعني شش مرحله_   اول آن «دُخان» را آن گاز را آفريد بعد شمس و قمر و آسمانها و اينها را آفريد. فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌاگر يک سلسله گاز و دُخان آفريد، با اين يک مشت دود شمس و قمر ساخت اينطور نيست که حالا شمس و قمر را از برليان ساخته باشد؛ اول گاز را آفريد دخان را آفريد ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا.[6]

اينها راه فکري ندارد و بيان شد که همان طوري که برای رسيدن مال به انسان دو راه هست يکي راه فکري دارد يکي راه فکري ندارد، علوم هم همين طورند. مالي که راه فکري دارد مالي است که از راه تجارت و اقتصاد به دست ميآيد تجارت و زراعت و اينهاست که اين راه فکري دارد که انسان ميتواند به اين آقاي تاجر بگويد که شما چه کار کردي که اين سرمايه را پيدا کردي؟ انسان هم برود به دنبالش. اين راه فکري دارد؛ اما اگر کسي پسر تاجري بود بعد از مرگ او اين مال به او ارث رسيد اين يک راه فکري ندارد که آقا شما چه کار کردي مالک شدي تا ما برويم! اين پيوند ميخواهد. راه ارث راه فکري نيست که انسان به آن آقا بگويد که شما چه کار کردي که مالک اين مال شدي که ما هم به دنبالش برويم!

مسئله خلافت هم همينطور است؛ ذات اقدس الهي گرچه در اصل آفرينش انسان فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً،[7] اين   ﴿جَاعِلٌ گرچه بر وزن اسم فاعل است ولي صفت مُشبهه است. اسم فاعل فقط دلالت بر حدوث دارد دلالت بر دوام ندارد اما صفت مشبهه دلالت بر دوام دارد جمله هم جمله اسميه است، يک؛ و اين ﴿جَاعِلٌ هم صفت مُشبهه است، دو؛ يعني من دائماً کارم همين است که خليفه خلق کنم. اينطور نيست که «قضيةٌ في واقعة» باشد که من يک مرتبه خليفه ميخواهم خلق کنم، از اين قبيل نيست. هم جمله، جمله اسميه است مفيد دوام است، هم ﴿جَاعِلٌ صفت مشبهه است نه اسم فاعل؛ منتها صفت مشبهه گاهي به وزن فاعل است گاهي به وزن فعيل است گاهي به اوزان ديگر است.

درباره حضرت آدم(سلام الله عليه) از همين راه اجمالي فهماند که او خليفه است اما درباره حضرت داوود فرمود: ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً‏؛[8] اين طور شفاف و صريح نسبت به کسي تعبير نکرده است.

  اينکه به طور صريح و دوام بگويد: ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً‏، معلوم ميشود چيزهايي خاصي ميخواهد به او بدهد. به برکت حضرت داوود فرزندش سليمان(سلام الله عليهما) هم به علوم ارتباطي آگاه شدند نه به علوم درس و بحثي. يک سلسله چيزهايي را ذات اقدس الهي به اين پدر و پسر داد که حالا ما دسترسي نداريم که چقدر به آنها داد ولي از اينکه به داوود(سلام الله عليه) فرمود: ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض‏، به صورت شفاف و صريح معلوم ميشود که چيزهايي به اين پدر و پسر داد.

در همين زمينه، قرآن خيلي از چيزها را بازگو کرد که ما چه چيزهايي به اينها داديم. اينها گفتند: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ،[9] اين طير جنس است يعنی انواع طيور و هر کدام يک فرهنگ خاص و زبان مخصوص دارند. از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده است که اين گنجشکها که بين الطلوعين اين همه سر و صدا ميکنند اينها در طلب رزق هستند[10]؛ اينها زبان حيوانات را ميفهمند.

 

اين دعاهاي حيوانات و خواستههاي حيوانات و نالههاي حيوانات چيست و منظورشان چيست، اين را که از راه علم بشري که موضوع داشته باشد محمول داشته باشد آدم برود يک جا درس بخواند و بفهمد نمیتوان فهميد؛ نه با علوم قريبه که با «قاف» است نه با علوم غريبه که با «غين» است.

درباره حضرت داوود و سليمان(سلام الله عليهما) آمده است که ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ، اينها جزء علومي است که هيچ کس خبر ندارد آن هم طير که جنس است انواع و اقسام طيور هر کدام يک فرهنگ خاصي و زبان مخصوصي دارند. ذات اقدس الهي به داوود پيامبر ميفرمايد که ﴿إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾،[11] «أوب» يعني رجوع. اين دائماً در حال رجوع يعني حرکت است. «اوّاب» صيغه مبالغه باشد يا مانند آن باشد به هر روي کثرت رجوع را ميرساند. «آبَ» يعني «رَجَعَ» اين پُر رجوع است. اين رجوع إلي الله برای داوود(سلام الله عليه) بود که فرمود: ﴿إِنَّهُ أَوَّاب﴾.

بعد ذات اقدس الهي به سلسله جبال فرمود: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ،[12] اين يعني چه؟ يک وقت خدا ميفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ[13] که به پيغمبر خطاب ميکند، اين درست است، يک وقت به مؤمنين خطاب ميکند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا[14] اين درست است، يک وقت به جامعه بشري خطاب ميکند: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ[15] درست است؛ هر کدام خطابهاي جداگانه و پيامهاي مخصوصي دارد. آنی که درباره «الناس» است آن است که به جامعه بشري خطاب ميکند ميگويد چه مؤمن چه غير مؤمن اين طور باشيد يا در آن آيه مي‌فرمايد: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾.[16] ما کلمهاي جامعتر از کلمه «شيء» نداريم و اگر جمع بسته بشود و اشياء بشود، چيزي را فروگذار نميکند. کلمهاي جامعتر از «شيء» باشد ما نداريم و اين کلمه اگر جمع بسته بشود و «اشياء» بشود معلوم ميشود که چيزي را فروگذار نميکند. ميفرمايد هيچ چيزي از مردم را کم نگذاريد! ميخواهيد سخنراني بکنيد همينطوري در بين راه يک مقدار فکر بکني و بروي آنجا وقت مردم را تلف بکني اينطور نباشد؛ ميخواهي درس بگويي، شب بايد کاملاً مطالعه کني؛ ميخواهي در جلسه شورا شرکت کني، بايد قبلاً فکر کني؛ ميخواهي بروی رأي بدهي، بايد اول مطالعه کني؛ میخواهي در مجلس باشي در فلان کار باشي در مسائل فرهنگي اظهار نظر بکني، اول بايد حدودش را بررسي کني؛ هيچ چيزي را نبايد کم بگذاري. برويم آنجا ببينيم چه چيزي به ذهن ما ميآيد اين درست نيست! وقت مردم را گرفتي، حالا که وقت مردم را گرفتي بايد چيزي به اين مردم عطا بکني. اين کاري به اسلام و کفر ندارد، کاري به مسائل مالي ندارد، هم ﴿النَّاسَ شامل همه مردم ميشود هم «اشياء» شامل همه چيز ميشود. اين يک سلسله احکام بينالمللي اسلام است غير از احکام ملي يا منطقهاي که مربوط به داخله موحدين است؛ ميفرمايد هر کاري را که قبول کرديد کم نگذاريد.

درباره وجود مبارک داوود فرمود: ﴿إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾. به سلسله جبال فرمود که شما الآن جزء مقلدين اين هستيد شاگردان داوود هستيد شما هم بايد «أوّاب» باشيد در نماز جماعت او شرکت کنيد ﴿يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِي وَ الْاشْرَاق‏﴾،[17] ببينيد که او چه زمانی اهل تسبيح است شما هم باشيد! او چه زمانی اهل تزکيه است شما هم باشيد! ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ، باهم ناله کنيد باهم رجوع کنيد او امام شما باشد. اين راه فکري ندارد که مثلاً انسان درس بخواند با سلسله جبال هم‌دوره بشود آن وقت ببينيم سلسله جبال چگونه عبادت ميکنند؟! در سوره مبارکه «بقره» فرمود که اين سنگها براي خودشان حساب دارند ﴿وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّه‏،[18] ما خيال ميکنيم اين سنگ از بالا افتاد پايين! فرمود در آن جايي که بود آن حالتي که به آن دست داد و آن لرزشي که در برابر ذات اقدس الهي احساس کرد، همين باعث شد که افتاد پايين. اينها که راه فکري ندارد، نه جزء علوم قريبه با «قاف» است نه جزء علوم غريبه با «غين».

در سوره مبارکه «سبأ» و همچنين سوره مبارکه «ص» اين بخشهايي که مربوط به داوود(سلام الله عليه) است آمده است. در سوره مبارکه «سبأ» آيه ده اين است که ﴿وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا ما به او فضلي داديم بعد گفتيم: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ[19] او از فضل الهي برخوردار است، شما سلسله جبال اگر بخواهيد از آن فضل طَرفي ببنديد با او بايد همناله شويد همرجوع شويد. انسان درس بخواند بفهمد که سلسله جبال چگونه ميتوانند ناله کنند چگونه ميتوانند تسبيح بکنند با چه کسي تسبيح ميکنند مقدور نيست، اين راه فکري ندارد، اين جزء همان است که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. اين مثل پيوند است اگر کسي رابطه داشته باشد به او نشان ميدهند. در ارث هم بعضي کم ميبرند بعضي زياد ميبرند، کسي دو برابر ميبرد کسي يک هشتم ميبرد کسي يک چهارم ميبرد؛ در ارث هم اينطور نيست که همهشان يکسان ببرند! يکي يک هشتم ميبرد يکي يک چهارم ميبرد يکي يک دوم ميبرد و مانند اينها.

پرسش: ... فرمايش حضرت عالي بر اين اساس است که اين حکم اختصاص داشته براي حضرت داوود، عموم آيه ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[20] را چه کار کنيم؟ همواره همه جبال تسبيح ميکنند ... آيا اين تسبيح خاص است و فرق ميکند؟

پاسخ: پنج طايفه از آيات هستند که از اسلام، سجده، تسبيح، تحميد و اطاعت موجودات سخن میگويند، اين پنج طايفه از آيات که ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[21] ﴿لِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ[22] ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ که به تسبيح و تحميد اشاره می کند و طايفه پنجم هم اين است که ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعين[23] اما اينطور باشد که يک سلسله نماز جماعتی، «أوب» جماعتی، طلب مغفرت جماعتي و اينها باشد را نقل نکرده است. در آيه ديگر فرمود: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ، همانطوري که «مأموم مع الامام» عبادت ميکند اينجا هم سلسله جبال با «خليفة الله» دارند عبادت ميکنند. درباره داوود(سلام الله عليه) فرمود: ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض‏، از اين طرف هم به سلسله جبال ميفرمايد با داوود اهل رجوع باشيد؛ اين جزء خصيصه آن حضرت است.

پس اينکه در آيه ده سوره مبارکه «سبأ» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا اين چنين است. ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ جبال هم بايد اين چنين باشند، طير هم بايد اين چنين باشند.

در آيه دوازده درباره حضرت سليمان اينطور فرمود که ﴿وَ لِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ وَ أَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ؛ يک وقت است که انسان درباره کارخانه و کارگاههاي ذوب آهن يا مانند آن ياد ميدهد اين علم است و راه فکري دارد مثل تجارت که ميرود ياد ميگيرد؛ يک وقت همان راه ارث است که راه فکري ندارد. اين برف که روي کوهها نشسته وقتي آفتاب تابيد و هوا گرم شد اين برفها آب ميشود اما اين مس مثل چشمه آب بشود و بيرون بيايد اينکه راه فکري ندارد.

فرمود: ﴿وَ أَسَلْنَا لَهُ يعني سيلوار. همان طوري که اين آفتاب اين برف را آب ميکند، با اراده ما اين مس درون اين سنگها و کوهها آب شدند بعد به سليمان گفتيم حالا هر وسيلهاي که ميخواهي درست کني درست کن. اينها هم تا توانستند ظروف و لوازم و اينها را درست کردند ولي شمشير و اينها درست نکردند، اين نشان ميدهد که اين معادن براي ساختن چيزهايي است که نياز جامعه را برطرف بکند نه اينکه جامعه را از بين ببرد.  

اگر به داوود فرمود اينچنين باشيد، به سلسله جبال هم ميگويد که اوّاب باشيد و اگر به سليمان(سلام الله عليه) فرمود، به جن و انس و اينها هم فرمود که مطيع او باشيد. اينها راه فکري ندارد؛ از دو منظر راه فکري ندارد: يکي اينکه جزء علوم نيست جزء علوم قريبه با «قاف» يا علوم غريبه با «غين» نيست؛ يکي اينکه چه کسي باخبر است که اين مس دل کوه براي او آب شد؟ اين

 

را قرآن خبر داد. اينها جزء علومي است که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ.   

در سوره مبارکه «ص» هم بعضي از مطالبي که مربوط به اين ذات مقدس است آمده است آيه هفده و هجده در سوره مبارکه «ص»: ﴿اصْبِرْ عَلی مَا يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾ حالا که اين چنين است ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ﴾ درست است که ما به جبال گفتيم ﴿أَوِّبي‏ مَعَه‏﴾ اما اينها را برای داوود هم مُسَخَّر کرديم. ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ﴾ ما مسخرشان کرديم ﴿يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِي وَ الْاشْرَاقِ﴾ صبح و شام. حالا وقتي ميگوييم صبح و شام، کنايه از دوام است يا نظير همين نمازهاي صبح ما و عصر ماست يعني «في طرفَيِ النهار» است. ظاهراً وقتي گفتند صبح و شام يعني دائماً. ما هم مُسَخَّر کرديم هم گفتيم ببينيد که خليفه ما چگونه عبادت ميکند شما هم عبادت بکنيد. اين جزء روابط است اين جزء ضوابط علمي نيست که آدم برود درس بخواند بتواند سلسله جبال را مسخر خود قرار بدهد. فرمود: ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِي وَ الْاشْرَاقِ ٭ وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّاب‏﴾[24] پس طير و جبال، جامد و ذي حيات همهشان در اختيار بودند لذا فرمود که ما چيزهايي به داوود و اينها داديم که مثلاً به ديگران نداديم و اينها خليفه خاص ما هستند و به برکت داوود، سليمان(سلام الله عليهما) هم از اين خلافت استفاده کرد.

درست است که همه انبياء خليفه الهي هستند ائمه(عليهم السلام) خليفه الهي هستند و اما اينکه بالصراحه خدا تصريح بکند که مثلاً ما فلان پيامبر را خليفه قرار داديم مثلاً به حضرت نوح يا به حضرت عيسي يا حضرت موسي بفرمايد ﴿إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض‏، به اين صراحت نيامده است؛ اما درباره داوود به صراحت آمده است که ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً‏.

پرسش: ... فهميده نميشود که اين منظور همان اداره جامعه و ...

پاسخ: يکي از شؤونش همين است اما نميشود مختص دانست براي اينکه مسئله تسخير جبال تسخير طير و اينها را به دنبال آن ذکر کرده است، اين معلوم ميشود که جامعيت را ميخواهد برساند؛ هم از آن جهت هم از اين جهت.

 آيه 74 سوره مبارکه «بقره» اين است: ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِىَ كاَلْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ چرا ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ است؟ براي اينکه ﴿وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ﴾ ما خيال ميکنيم اين چشمه که از اين سنگ در آمده همين طور خودبه‌خود است؛ همانطوري که از دلهاي بعضي از افراد علومي فوران ميکند برکاتي فوران ميکند، اين احجار هم همين طور هستند. بعضي از سنگها هستند که دلهاي اينها منشأ رحمت و برکت است براي اينکه نهرها و چشمهها از اين ميجوشد ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِىَ كاَلْحِجَارَةِ﴾ اين دلها مثل سنگ است يا از سنگ سختتر است، چرا؟ براي اينکه ﴿وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ﴾[25] ما خيال ميکنيم سنگي از بالا افتاد پايين، از بالاي کوه قِل خورد و پايين آمد؛ اما اين بيتابي کرد مثل اينکه پاهايش ميلغزد!  اين چنين حالتي است؛ اين چگونه است؟!

خب اين نصوص که دارد که مسجد از همسايهها شکايت ميکند يا براي همسايهها شهادت ميدهد يا ارض طلب مغفرت ميکند براي کسي که بر روي آن عبادت کرده است اطاعت کرده است، اينها چيزهايي است که فرمود در هيچ جاي عالم نيست، اين سلسله علوم را فقط انبيا آوردند. سرّش اين است که واقعاً بسياري از بشر تا همين مرز مرگ را فکر ميکنند، بعد حالا چه ميشود، اصلاً به اين فکر نيستند!

اين بيان نوراني پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) که فرمود: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[26] حديث خيلي پرمغزي است اين يک معناي ظاهري دارد که خيليها هستند که اصلاً به فکر مرگ نيستند غافلاند که بعد چه ميشود، خيال ميکنند که ميپوسند و اصلاً به اين فکر نيستند که بعد چه ميشود، بعدي قائل نيستند (اين يک معناي ظاهرياش است) اما «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»  معنای ديگری هم دارد ميفرمايد خيليها خواب هستند انسان در خواب خيلي چيز ميبيند اين چيزي که ميبيند تأويل دارد و تعبير دارد. ميفرمايد اين چيزي که الآن در دست شماست تعبيري دارد، شما خواب ميبيني که اين را داري خواب ميبيني که اين وصف براي شماست، اين تعبيري دارد. اگر کسي خواب ببينيد که مثلاً فلان چيز را دارد، اين تعبير دارد. فرمود شما اين شصت سال هشتاد سال کمتر و بيشتر که زندگي ميکنيد، ميگوييد من اين را دارم فلان کار را کردم اما همه اينها تعبير دارد. کجا رفتي؟ کجا آمدي؟ چه چيزي گير تو آمد؟ انسان در خواب، خواب ميبيند که فلان کار را کرده، فلان چيز را گير آورده يا فلان چيز را به کسي داده، بعد وقتي بيدار شد معبِّر بايد تعبير بکند.  

تعبير دارد يعني چه؟ می بينيد وقتي چند نفر در جلسهای جلسه مشورتي يا جلسه بحثي يا امثال اينها نشستهاند وقتي که شما وارد شديد ميبينيد که مثلاً اين چند نفري که نشستهاند در زمينه «الف» صحبت ميکنند، يک ساعت که در جلسه نشستيد وقتي از جلسه ميخواهيد خارج شويد، آخرين بحثشان درباره فلان شيء است، اينها همه روابط است از فلان شيء به فلان شيء، بيخود که از اينجا به جاي ديگر نرفتند، آخرين جملهاي که مثلاً آن آخرين نفر گفته درباره فلان مطلب است، اين با آن اولين جملهاي که شما شنيديد خيلي فاصله دارد، اين از باب تداعي معاني و تناسب و ارتباطات آمده است. خواب هم همين طور است؛ معبّر آن هنر را دارد که از آن اوّلي عبور کند، او بايد عبور بکند به دومي برسد، از دومي هم بايد عبور بکند به سومي برسد، از سومي بايد عبور بکند به چهارمي تا به صدمي برسد يا به دهمي برسد؛ اگر اين رابطه عبور را حفظ کرد و توانست با آن نقطه آغازين شروع بکند، اين تعبيرش درست است. الآن شما وقتي که وارد جلسه شويد ميبينيد اولين حرفي که شنيديد درباره فلان مطلب است، آخرين حرفي که وقتی از جلسه ميخواهيد خارج بشويد شنيديد درباره فلان مطلب است، چون شما خودتان حضور داشتيد ميبينيد که اينها همه مُنسَجم است و بيتناسب نيست اما اگر کسي اولين حرف را بشنود و آخرين حرف را، اين رابطهشان را حفظ نميکند. اين وقتی از جلسه بيرون رفت، به او بگويند که در چه زمينهاي بحث کرديد، اين آخرين حرفي که بود يادش هست، قبلیها را که نمیداند. معبّر عبور ميکند از آخرين به آن اولين _آن اولين سررشته موضوع بحث جلسه است_ آن اولين را پي ميبرد، اگر عبور کرد و به آنجا رسيد، تعبير درستي است و معبّر خوبي است و اگر اين وسطها راه را گم کرد، اين معبّر خوبي نيست. خواب گاهي خود متن حادثه است اين تعبير ندارد، خودش است. گاهي خواب حضرت يوسف است که بايد خيلي عبور کند از يازده ستاره به برادران و مانند آن برسد يا ﴿إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً[27] تا برسد به آن قسمتها؛ از اينکه گفت نان در بالاي سر من است ﴿فَوْقَ رَأْسي‏ خُبْزاً تَأْكُلُ  الطَّيْر﴾،[28] تا برسد به اينکه مثلاً سرت بالاي دار ميرود خيلي فرق ميکند.

بنابراين اينها تعبير دارد اما بعضي از امور تعبير ندارند. اينکه ميفرمايد که ما اين سلسله جبال را دستور داديم که به دنبال حضرت داود برود از همين قبيل است: ﴿وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبىِ مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾.[29] اين سوره «سبأ» بود، در سوره «ص» فرمود: ﴿اصْبِرْ عَلی‏ مَا يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ٭ إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِي وَ الْاشْرَاقِ ٭ وَ الطَّيْرَ﴾ يعني طير را هم مسخر کرديم ﴿مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّاب ٭ وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ وَ ءَاتَيْنَهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَاب‏﴾‏.  همين پيام در سوره مبارکه «بقره» به آن صورت آمده است آيه 74 سوره «بقره» است که ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ. وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) میفرمود سنگي بود در جاهليت الآن هم هست، هر وقت من عبور ميکردم به من سلام ميکرد، قبل از اينکه من پيغمبر بشوم! «إِنِّي لَأَعْرِفُهُ الْآن‏»؛[30] من الآن هم آن سنگ را مي‌شناسم.

همانطور که انسانها فرق ميکنند، احجار هم فرق ميکند ولي اصلش اين است که اينها ميتوانند در نماز جماعت، در دعاي دستهجمعي، در خضوع جمعي، در تبرکات جمعي با خليفه الهي همنوا باشند.

اين حرفها را انسان کجا ميتواند بفهمد؟ لذا فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا، اين ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا که قبلاً بازگو شد يعني شما از هيچ جا دسترسي نداريد، از کجا ميخواهيد اين حرف را بفهميد که فلان سنگي که افتاده اين است و خضوع دارد و برکات دارد و شهادت ميدهد؟! بنابراين اينها جزء علومي است که اگر انسان رابطهای داشته باشد لااقل ميفهمد اما چون مبادي خاص ندارد و روش مخصوص ندارد، جزء علوم نيست که جزء علوم قريبه با «قاف» باشد يا جزء علوم غريبه با «غين» باشد که انسان برود درس بخواند بفهمد که اين حيوانات چه ميگويند يا مثلاً اين کوهها چه حرفي ميزنند و چگونه ناله ميکنند.

 اين ميتواند جزء نمونههايي باشد از بخش چهارم که ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.  از خلقت آسمان و زمين که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ گرفته تا ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبال‏﴾ که نمونههاي فراواني ذکر شده اينها در فصل چهارم جا دارند که يک سلسله چيزهايي است که انبيا آوردند که در هيچ جاي عالم نيست، اين در دسترس بشر نيست و خيليها هم هستند که غافل هستند براي اينکه خواب هستند و اين مَجاز نيست، خواب ميبينند و اينها تأويل دارد. «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، تازه بيدار ميشوند که کجا بوديم؟! خيليها نميفهمند که مردهاند که اين قبر است و  من مُردهام!

خدا غريق رحمت کند امام(رضوان الله عليه) را! هر سال آخرين جلسه درس که ميشد يک جلسه موعظه داشتند چه در مسجد سلماسي و چه در مسجد اعظم. من يادم هست که اين فرمايش را در مسجد اعظم فرمودند که خيليها هستند که نام مبارک پيامبر از يادشان ميرود الآن به حسب ظاهر که در دنيا هستند ميگويند فلان کس ادعاي نبوت کرد و ميگويند پيامبر مسلمانهاست، در لقلقه لسان اين حرف را ميزنند؛ اما بعد از مرگ بعد از «احقاب»ي _ «احقاب» جمع «حَقب» است يعني هشتاد سال[31]_ تازه يادشان ميآيد ميگويند پيغمبر ما کسي است که بر او قرآن نازل شد! حالا معلوم نيست چند تا هشتاد سال می گذرد! نام حضرت را شنيده بود ولی کاري با پيغمبر نداشت.بعد از مدتها عذاب، تازه يادش ميآيد ميگويد پيامبر ما کسي بود که بر او قرآن نازل شده است اما هنوز اسم مبارک حضرت يادش نيست! تازه با مرگ بيدار ميشود حالا دست به چشم ميزند که   اينجا کجاست؟ من اينجا چه کار ميکنم؟ چه کار بايد بکنم؟ از من چه چيزي ميخواهند؟ چه چيزي آوردم؟ اين هم جزء علومي است که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ.

ما اين هفتاد هشتاد سال عمری که داريم نسبت به ابديتي که در پيش داريم اصلا قابل قياس نيست! انسان که هرگز از بين نميرود، براي از بين رفتن خلق نشد، موجود ابدي است و موجود ابدي کالاي ابدي ميخواهد.

 حالا فرض کنيد کسي ميخواهد لباس زمستاني داشته باشد، يک لباس گرمکن که برای يک هفته و دو هفته مناسب است کافي نيست، بالاخره زمستان سه ماه است؛ حالا کسي ميخواهد تا ابد بماند، يک حيات ابدی، يک کالاي ابدي ميخواهد و کالاي ابدي جز وحي چيز ديگري نيست.

پرسش: ميشود گفت که اين «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» در اين دنيا در تمام عمر خواباند و خواب ميبينند، تأويل اين خواب چيزی است که بعد از مرگ ..

پاسخ: به يک عده ميگويند: «حي بن يقضان»؛ «مُتَيقِّض» يعني بيدار. بعضيها زنده پسر بيدار هستند اين «حي بن يقضان» اصطلاحي است يعنی کساني که بيدار هستند و پسر بيدار! ائمه اين طور هستند اهل بيت اين طور هستند.

پرسش: ولي عموم مردم خواباند و تأويل اين خوابشان در برزخ و اينها روشن ميشود.

پاسخ: بله روشن می شود که آنکه ما داشتيم اين بود! هم تأويل دارد که رجوعش چيست بازگشتش به چيست و هم تعبير دارد.   

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره بقره، آيه129.

[2]. سوره بقره، آيه151.

[3]. سوره نساء، آيه113.

[4]. سوره بقره، آيه151.

[5]. سوره اعراف, آيه54؛ سوره يونس، آيه3؛ سوره هود، آيه7.

[6]. سوره فصلت, آيه11.

[7]. سوره بقره، آيه30.

[8]. سوره ص، آيه26.

[9]. سوره نمل، آيه16.

[10]. بصائر الدرجات، ج‏1، ص343؛ «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَصَافِيرُ عَلَى الْحَائِطِ قُبَالَتَهُ يَصِحْنَ فَقَالَ يَا بَا حَمْزَةَ أَ تَدْرِي مَا يَقُلْنَ قَالَ يَتَحَدَّثْنَ أَنَّ لَهُنَّ وَقْتٌ يَسْأَلْنَ فِيهِ قُوتَهُنَّ يَا أَبَا حَمْزَةَ لَا تَنَامَنَّ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنِّي أَكْرَهُهَا لَكَ إِنَّ اللَّهَ يُقَسِّمُ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ أَرْزَاقَ الْعِبَادِ وَ عَلَي أَيْدِينَا يُجْرِيهَا».

[11]. سوره ص, آيه17.

[12]. سوره سبأ، آيه10.

[13]. سوره انفال, آيه64.

[14]. سوره بقره، آيه183.

[15]. سوره فاطر, آيه15؛ سوره بقره، آيات21، 28؛ سوره نساء، آيه1 ... .

[16]. سوره أعراف، آيه85.

[17]. سوره ص, آيه18.

[18]. سوره بقره, آيه74.

[19]. سوره سبأ, آيه10.

[20]. سوره اسراء، آيه44.

[21]. سوره آلعمران، آيه83.

[22]. سوره رعد، آيه15.

[23] . سوره فصلت، آيه11.

[24] . سوره ص، آيات 18 و 19.

[25]. سوره بقره, آيه74.

[26]. مجموعة ورام، ج‏1، ص150.

[27]. سوره يوسف، آيه36.

[28]. سوره يوسف، آيه36.

[29]. سوره سبأ، آيه12.

[30]. الامالی (شيخ طوسی)، ص 341.

[31]. معاني الاخبار، ص221؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً قَالَ الْأَحْقَابُ ثَمَانِيَةُ أَحْقَابٍ وَ الْحُقْبَةُ ثَمَانُونَ سَنَةً وَ السَّنَةُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ يَوْماً وَ الْيَوْمُ ﴿كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون».

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق