جلسه درس اخلاق (1394/07/02)

06 01 2022 381403 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/07/02)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما بزرگواران را گرامي مي‌داريم و عيد سعيد قربان را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان به قرآن و عترت و شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي تهنيت عرض مي‌كنيم.

هر مناسبتي ـ خواه زماني باشد و زميني, خواه به عنوان اعياد زماني باشد يا به عنوان سرزمين وحي كه عدّه‌اي هم‌اكنون جزء حاجيان و معتمران و زائران كعبه‌ هستند و «ضيوف ‌الرَّحمان»[1] میباشند كه بركت زميني نصيبشان مي‌شود ـ يك سلسله پيام‌هاي خاصّي دارد كه گرچه از آن پيام‌ها همه بهره مي‌برند، امّا بهره حوزويان و دانشگاهيان از اين بهره‌ها بيشتر است. در روز پربركت قربان كه گفتند شما قرباني كنيد، اين از سنّت ابراهيم خليل(سلام الله عليه) بود كه حضرت اعلام كرد فرمود من پدر روحاني امّت هستم؛ با گذشت چند قرن همان ندا و پيام ابراهيمي را وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) اعلام كرد. اين نداي رسمي پيامبر اسلام كه فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛[2] بياييد فرزندان ما بشويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم! اين تكرار همان پيام ابراهيمي است، چه اينكه پيام برائت از مشركين هم تكرار و تأكيد پيام ابراهيمي است؛ اين ﴿وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾[3] يا برائت از مشركين از زمان خليل خدا بود[4] تا به زمان حبيب خدا رسيد؛[5] هم آن پيام ابراهيمي الآن در مكّه مطرح است, هم آن دعوت و طرح ابراهيمي هم‌اكنون از زبان اهل بيت شنيده مي‌شود؛ فرمود بياييد فرزندان ما بشويد، ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ». اينكه مي‌بينيد وجود مبارك رسول گرامي سلمان را به عنوان عضوي از خاندان خود معرفي كرد و فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَيت»،[6] اين تكرار و تأكيد پيام ابراهيمي است. در سوره مباركه «ابراهيم» از زبان آن حضرت خدا اعلام كرد و فرمود بگو: ﴿فَمَنْ تَبِعَني‏ فَإِنَّهُ مِنِّي﴾؛[7] هر كس پيرو راه من باشد، از اعضاي خانواده من محسوب مي‌شود. اين «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَيت» حرف موساي كليم است, حرف عيساي مسيح است و حرف ابراهيم خليل است، چون اصل آن در بخش پاياني سوره مباركه «حج» از زبان ابراهيم خليل آمده است، فرمود: ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ﴾ که اين ﴿مِلَّةَ﴾ منصوب به «اغراء»[8] است؛ يعني «خُذُوا مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمْ»؛ دين پدرتان را بگيريد! معلوم مي‌شود که ما فرزندان او هستيم! ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ﴾؛[9] فرمود چرا دين پدرتان را نمي‌گيريد؟! چرا فكر و عقيدهٴ پدرتان را نمي‌گيريد؟! اگر برابر بخش پاياني سوره «حج» ما فرزندان خليل حقّي هستيم كه «خليل من همه بت‌هاي آزري بشكست»،[10] هم‌اكنون فرزندان حبيب حقّ میباشيم، اين پيام از زمان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) شروع شد كه ﴿فَمَنْ تَبِعَني‏ فَإِنَّهُ مِنِّي﴾ و سوره مباركه «ابراهيم» اين جمله را به صورت رسمي از آن حضرت نقل كرد تا رسيد به زمان حبيب خدا كه فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَيت»؛ الآن هم پيام رسمي وجود مبارك وليّ عصر همين است كه اگر كسي پيرو راه ما شد از خاندان ماست! توقّع ما اين نباشد كه تنها حضرت را ببينيم، چه بهتر كه عضو خانواده آن حضرت شويم! اين بيان نوراني وجود مبارك سيّدالشهداء است كه از رسول خدا(عليهما الصلاة) نقل كرده است كه سعي كنيد همّت بلند داشته باشيد. آن طلبه‌اي كه از ابتدا قصد او اين است كه پيش‌نماز شود, امام جماعت شود, امام جمعه و سخنران شود او همين‌ مقدار درمي‌آيد؛ امّا او اگر همان اول گفت مرجعيّت براي من حداقل است، اين شخص مي‌تواند به جايي برسد. آن دانشجويي هم که در اين فكر است تا بشود معلّم فلان روستا يا فلان شهر، او هم همين‌ مقدار درمي‌آيد؛ ولي اگر بگويد حدّاقل من اين است كه من استاد دانشگاه بشوم، حالا اگر نوآوري علمي و فنّي نداشتم حرفي نيست، ولي اين حدّاقل و كفِ درس خواندن من است. اين بيان نوراني سيّدالشهداء است که فرمود همّت پَست محبوب خدا نيست, نظر پَست محبوب خدا نيست: «إِنَّ اللَّهَ [سبحانه و تعالیٰ] يُحِبُّ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا»،[11] آدم اين‌قدر پَست‌همّت كه من هدفم اين است كه پيش‌نماز فلان‌جا بشوم؟! يا روضه‌خوان بشوم؟! يا استاد يا معلّم فلان شهر يا فلان روستا بشوم؟! اگر طلبه‌اي، بايد بلندهمّت باشي! اگر دانشجويي، بايد بلندهمّت باشي! گفت:

چو سَرو و سنبله بالاروش کن ٭٭٭ بنفشهوار سوی پست منگر[12]

سرِ بنفشه هميشه به طرف زمين است، امّا سرِ سرو هميشه بالاست. آدم اين‌قدر پَست‌همّت مي‌شود كه مثلاً بگويد من درس بخوانم كه معلّم شوم؟! يا شيخي درس بخواند كه من امام جمعه شوم؟! «إِنَّ اللَّهَ [سبحانه و تعالیٰ] يُحِبُّ مَعَالِيَ الْأُمُور»؛ فكرهاي بلند, همّت‌هاي بلند, ايده‌هاي بلند, نوآوري‌ها و فنّاوري‌هاي بلند, اين را خدا داد! «وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا»، اين بيان نوراني سيّدالشهداء كه مخصوص زمان و زمين نيست! فرمود شما همّت بلند داشته باش، هر چه نصيب شما شد, شد. تا جان داري درس بخوان! آدم دهان باز مي‌كند و مي‌گويد من فارغ‌التحصيل شدم و كتاب را مي‌گذارد كنار؟! «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو».[13] تا نفس مي‌كشيم درس و بحث، حالا هر چه شد؛ بقيه ديگر در اختيار ما نيست. ما تا نفس مي‌كشيم با قلم و كاغذ و گفتن و نوشتن و فهميدن و فهماندن بايد کار داشته باشيم.

امروز كه روز عيد قربان است، يك پيام عميق علمي براي ما دارد؛ آن مسئله ذَبح گوسفند كه تمثيل و كنايه‌اي از تَضحيه و قرباني كردن نفس است، اين اصل اول میباشد. چون جريان قرباني از زمان خليل حق(سلام الله عليه) بود، در جاهليّت اين رواج داشت؛ منتها اين‌ها اين دين آسماني را زميني كردند، آن معرفت‌هاي تجريدي و شهودي را تجربي كردند و آن عقلي را حسّي كردند که وقتي قرباني مي‌كردند، براي قبول اين قرباني، اين گوشت‌ها را به سينه ديوار كعبه با ميخ آويزان مي‌كردند كه خدا قبول كند و خون‌هاي اين قرباني را هم به دَر و ديوار كعبه مي‌ماليدند كه خدا قبول كند؛ اين بخش از آيات قرآن در طَرد اين حِس‌گرايي نازل شده است که فرمود چرا اين كار را مي‌كنيد؟ ديوار كعبه را چرا آلوده مي‌كنيد؟ ﴿لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي‏ مِنْكُمْ﴾؛[14] مگر گوشت به خدا مي‌رسد؟ مگر خون به خدا مي‌رسد؟ تقواي اين قرباني به «الله» مي‌رسد! ديوار كعبه را آلوده نكنيد, صحن كعبه را آلوده نكنيد, گوشت را به مستمندان بپردازيد و بين اين‌ها توزيع كنيد ـ به همسايگانتان و به مستمندان ـ بخشي هم براي خودتان, آنچه مقبول خداست تقواست نه خون! ﴿وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي‏ مِنْكُمْ﴾، اين هم اصل دوم.

اين بحث لطيف قرآني كه مربوط به قرباني است كه فرمود تقوا به «الله» مي‌رسد، تقوا يك مفهوم نيست كه به «الله» برسد، چون مفهوم ذهني كه بالا نمي‌رود؛ تقوا هم يك مَلكه نفساني است که تنها بالا نمي‌رود، اگر تقوا بالا مي‌رود؛ يعني مردان متّقي بالا مي‌روند و اين نِيل، بالاتر از صعود است كه در آيات ديگر آمده است: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾،[15] نيل به مراتب بالاتر از صعود است! صعود يعني بالا مي‌رود، امّا مي‌رسد يا نمي‌رسد؟ اين كريمه دارد که مي‌رسد, نِيل چيز ديگر است و صعود چيز ديگر است, پس ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ زيرمجموعه ﴿وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي‏ مِنْكُمْ﴾ است؛ برابر اين كريمه, تقوا به «الله» نائل مي‌شود، البته آن مقام ذات كه مصون است، پس تا آن‌جا كه قُرب الهي قابل نِيل ممكنات است مي‌رسد. وقتي تقوا نائل شد؛ يعني متّقي نائل مي‌شود، اين مقرّب مي‌شود و جزء مقرّبان خواهد بود؛ اين كريمه سايه‌افكنِ بسياري از آيات ديگر است. در بخشي از آيات قرآن كريم آمده است كه انسانِ باتقوا, مردِ باتقوا, زنِ باتقوا, جامعهٴ باتقوا و ملّت باتقوا هرگز نمي‌مانند: ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾،[16] تحريم و امثال تحريم براي مردان متّقي هيچ اثری ندارد! اين آيه نمي‌گويد كه اگر كسي تحريم كرد شما مي‌مانيد, مي‌گويد اگر باتقوا باشيد و رابطه‌تان را با خدا حفظ كرديد هرگز نمي‌مانيد; يعني بيگانه نمي‌تواند راه را ببندد ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾؛ اين كريمه كه فرمود ملّتِ باتقوا هرگز نمي‌ماند و فردِ باتقوا هرگز نمي‌ماند، اين مشكلات اقتصادي و مشكلات سياسي و مشكلات اجتماعي و مشكلات اخلاقي را حل مي‌كند؛ اما اين آيه آن بُرد را ندارد كه ﴿يَنالُهُ التَّقْوي﴾ شود, اين يك. آيه سوره مباركه «انفال» و آيه سوره مباركه «بقره» هم اين‌چنين است؛ در سوره «بقره» دارد: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ﴾؛[17] شما باتقوا باشيد خداوند تعليمتان مي‌كند و علمتان مي‌دهد، به عنوان شرط و جزا نيست، بلکه دو جمله جداي از هم است؛ ولي اين «قِران»[18] نشانه ارتباط تقوا و تعليم الهي است ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ﴾. لطيف‌تر از آيه سوره مباركه «بقره» آن چيزي است كه در سوره مباركه «انفال» آمده است که فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً﴾؛[19] اگر شخص و جامعه‌اي باتقوا بود، هرگز در كارها نمي‌ماند و در نهايت قدرت فرق بين حق و باطل به او داده مي‌شود و راهش را گُم نمي‌كند; حالا يا درون خود او يا از بيرون به وسيله راهنمايان. فرمود اگر كسي باتقوا بود، خدا براي او چراغي روشن مي‌كند كه بين حق و باطل, خير و شرّ, صدق و كذب, حَسن و قبيح و در نهايت بين زشت و زيبا فرق بگذارد ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً﴾. همه اين آياتي كه تلاوت شده زير پوشش همان آيه سوره مباركه‌اي است كه مربوط به قرباني است، فرمود: ﴿وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي‏ مِنْكُمْ﴾, اگر تقوا اين كمال را دارد كه اوج بگيرد و به بارگاه الهي بار يابد، آن مي‌تواند منشأ بسياري از علوم شود كه در سوره «بقره» است، علم «فارق» بين حق و باطل بشود كه در سوره «انفال» است، حلّ مشكلات و راه خروجي را به انسان نشان دهد كه در سوره «طلاق» است؛ اين آيه از همه آن‌ها دارای رشد، شكوفايي‌ و بلنداي‌ بيشتری است، فرمود تقوا به «الله» مي‌رسد; يعني جزء امور مقرّب خواهد بود، وقتي تقوا به «الله» مي‌رسد، مردان متّقي هم میرسند؛ بهره‌اي كه ما بايد ـ حوزويان و دانشگاهيان ـ از اين آيات بگيريم اين است. ما در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها اين حرف را شنيديم و باور هم داريم، از ديرزمان ـ حداقل چهار هزار سال ـ اين حرف در حوزه‌ها و دانشگاه‌‌ها هست؛ قبل از ميلاد مسيح بود تا الآن كه «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»؛[20] اگر كسي حسّي را از دست بدهد، علم ناشي از آن حس را از دست داده است؛ اگر كسي نابينا بود، او ديگر علم مناظر و مرايا ندارد؛ ناشنوا بود، او ديگر علم آهنگ‌شناسي و صداشناسي ندارد. هر كسي حسّي را از دست داد، علم ناشي از آن حس را از دست خواهد داد «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»؛ اين قبل از ارسطو بود، در زمان ارسطو شكوفاتر شد، الآن حداقل چهار هزار سال در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها اين اصل هست، پذيرفته‌شده است و اصل علمي هم است؛ اما رهآورد وحي اين است: «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً». اگر كسي بي‌تقوا بود، علم ناشي از آن راه را، يعنی علمي كه از آن راه بايد به دست بيايد را از دست مي‌دهد؛ اين شخص كور است! اين حرف تازهای است! اگر در سوره «بقره» به صورت ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ﴾ آمده است و اگر در سوره «انفال» به عنوان ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً﴾ آمده است، اين شرط و جزاست، ولو از آيه سوره «بقره» شرط و جزا استفاده نمي‌شود؛ ولي از اين آيه شرط و جزا استفاده مي‌شود؛ يعني اگر تقوا داشتيد فرق بين حق و باطل به شما داده مي‌شود، پس «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً», ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾. بعضي‌ها اصلاً راه خروج را نمي‌دانند، در كار دچار مشكل مي‌شوند و خروجي‌ آن را بلد نيستند. فرمود اگر باتقوا بوديد در هيچ كاری نمي‌مانيد و راه خروجي براي شما باز است؛ اولاً وارد كار حرام نمي‌شويد و ثانياً اگر رخدادهايي شما را جمعاً در گودالی خواست دفن كند، آزادانه خارج مي‌شويد. اين «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً» حرف تازهٴ انبياست. اگر كسي خواست از علوم و معارف وحياني, علوم عقلي, علوم قرآني و علوم روايي استفاده كند، شرط اوّل اين است كه وارسته باشد؛ همان‌طوري كه آن اصل پذيرفته‌شده است و اصل علمي است كه «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»، اين‌جا هم اين سخن پذيرفته‌شده و حق است که «مَن فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ علماً». يك انسان ناپرهيزكار، آن علمي كه مشكل او را حل كند در نهايت نصيبش نمي‌شود؛ همه اين‌ها زير پوشش آيه سوره مباركه‌اي است كه مربوط به عمل قرباني است كه فرمود عمل قرباني آن‌قدر زمينهٴ تقرّب را فراهم مي‌كند كه اين تقوا به «الله» مي‌رسد؛ وقتي تقوا به «الله» رسيد، متّقي يقيناً با اين «الله» همراه است و جزء مقرّبين مي‌شود. از بهترين فرصت‌ها همان قرباني كردن است؛ حالا اگر قرباني كردن گاو و گوسفند اين همه فضيلت داشته باشد، قرباني كردن نفس چقدر فضيلت دارد؟! تَضحيه نفس، بالاتر از تزكيه نفس است. آن ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[21] براي مراحل مياني است، اما اين تَضحيه كه آدم خودش را قرباني كند و جزء مقرّبين «الي الله» شود، اين بالاتر از آن است.

براي همه و مخصوصاً جوان‌ها ـ چه حوزوي و چه دانشگاهي ـ اين فضيلت هست كه خودشان را به آسمان و زمين نفروشند، چه رسد به كارهاي ديگر! كارهاي ديگر را خدا تأمين مي‌كند. اگر بگويند انسان بالاتر از مجموعه آسمان و زمين است گزاف نگفتند، چون روزي مي‌شود كه اين مجموعه آسمان و زمين برچيده مي‌شود: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾؛[22] ولي بساط انسان برچيده نخواهد شد. اگر انسان بالاتر از مجموعه آسمان و زمين است، شايسته است كه خود را ارزان نفروشد و اين راه باز است. شما كه الآن اسامي شريفتان را خواندند، از هر منطقه‌اي که باشيد ـ چه شهر و چه روستا ـ غالباً از منطقه‌هاي شما مردان بزرگ برخاستند و حرف بلند جناب شيخ اشراق هم اين است كه ما تاكنون وقفنامه‌اي نديديم كه خدا علم را براي مردم يك سرزمين خاص وقف كرده باشد,[23] اين‌طور نيست! شما اگر غالباً شهرها و روستاهايتان را بررسي كنيد، بزرگاني هم برخاستند، چرا شما نباشيد؟! بنابراين فايده شرفيابي شما به كنار «مَضْجَع» ملكوتي كريمه اهل بيت(سلام الله عليهم اجمعين)، برای تصميم‌گيري بالاست، حالا هر چه شد! همّت ما اين باشد كه اين بار دين را به سنگيني بكِشيم و جامعه را به مقصد برسانيم، حالا هر چه شد! به كمتر از اين راضي نباشيم! كارهاي پَست, همّت‌هاي پست و اهداف پست، اين‌ها توراهي است و هيچ وقت هم خداي سبحان افراد را از همّت بلند قَدغن نكرده است كه اميدواريم اين ﴿يَنالُهُ التَّقْوي﴾ ـ ان‌شاءالله ـ شامل حال همه بشود!

من مجدداً مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي را گرامي مي‌دارم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم بهترين پاداش و عيدي را به همه علاقه‌مندان قرآن و عترت مخصوصاً شما مرحمت كند!

پروردگارا امر فرج وليّ‌ خود را تسريع بفرما!

نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ خود حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد, ازدواج جوان‌ها و مانند آن را به بهترين وجه حل بفرما!

خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان!

كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

خير دنيا و آخرت به جوانان و فرزندانمان مرحمت بفرما!

همه آن‌ها را جزء شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص189؛ «...أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلام سُئِل ‏... قِيلَ لَهُ فَلِمَ حُرِّمَ الصِّيَامُ أَيَّامَ التَّشْرِيقِ قَالَ لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِي ضِيَافَتِهِ وَ لَا يَجْمُلُ بِمُضِيفٍ أَنْ يُصَوِّمَ أَضْيَافَه‏».

[2]. علل الشرائع, ج1, ص127.

[3]. سوره حج, آيه27.

[4]. سوره ممتحنه, آيه4؛ ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...﴾.

[5]. سوره توبه, آيه1؛ ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾.

[6]. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج2، ص64.

[7]. سوره ابراهيم, آيه36.

[8]. لغتنامه دهخدا: اغراء [ اِ ] (ع مص )، آزمند گردانيدن به چيزي و تحريض کردن بر آن.

[9]. سوره حج, آيه78.

[10]. ديوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کَسم ديده بر نمی‌باشد ٭٭٭ خليل من همه بت‌های آزری بشکست».

[11]. تاريخ يعقوبی، ج2، ص246؛ «و قيل للحسين: ما سمعت من رسول الله؟ سَمِعتُه يَقُول: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا».

[12]. ديوان شمس، غزل1044.

[13]. ديوان ملا هادي سبزواري, غزل150؛ «از باده مغز تر كن و آن يار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو».

[14]. سوره حج, آيه37.

[15]. سوره فاطر, آيه10.

[16]. سوره طلاق, آيات2 و 3.

[17]. سوره بقره, آيه282.

[18]. لغتنامه دهخدا: قران [ق ِ] (ع مص ) مقارنه، يار کردن دو چيز را با هم.

[19]. سوره انفال, آيه29.

[20]. اساس الاقتباس, ص375؛ الجمع بين رأی الحكيمين، ص99؛ «و قد بيّن ارسطو في كتاب «البرهان» ان من فقد حسّا ما فقد فقد علما».

[21]. سوره بقره, آيه129.

[22]. سوره تکوير, آيه1.

[23]. حکمة الاشراق، ص9؛ «فليس العلم وقفا علی قوم ليغلق بعدهم باب الملكوت و يمنع المزيد عن العالمين، بل واهب العلم...».


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات