نمایشگر دسته ای مطالب
پیام به همایش بین المللی میر سیدعلی
پیام به همایش بین المللی میر سیدعلی
Loading the player...
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء (عليهما آلاف التحية و الثناء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله».
مقدم حضّار فرهيخته، علما و دانشمندان حوزوي و دانشگاهي، آيات، حُجج و نماينده محترم وليّ فقيه در استان همدان و همه بزرگواران دانشگاهي و حوزوي را گرامي ميداريم و از برگزارکنندگان اين همايش وزين و علمي ـ عرفاني حقشناسي ميکنيم و از همه بزرگواراني که در ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين همايش افزودند سپاسگزاريم و اميدوار هستيم که محصول و خروجيِ اين همايش به زبانهاي گوناگون منتشر شود تا هم هند که خود را وامدار مرحوم مير سيّدعلي همداني ميداند بهره ببرد و هم يونسکو[1] که يک مرکز بينالملليِ فرهنگي است استفاده کند!
مرحوم مير سيّدعلي همداني(رضوان الله عليه) دو عنصر محوري، او را به اين بارگاه منيع رساند: يکي سرزمين عالمپرور و حکيمپرور و عارفپرور همدان است و ديگري هم شخصيت خاصّ خود او و داشتن اساتيد برجسته بود. اگر زمان و زمين مساعد باشد و اگر زمينه کمک کند، فردي مثل مير سيّدعلي همداني برميخيزد که هم غرب به او احترام ميگذارد و هم شرق! تمام کوشش و تلاش نظام اسلامي عموماً و استان عالمپرور همدان خصوصاً بايد اين باشد که اين نابغهٴ شرق و غرب ما را به همه بشناسانيم. نبوغ افرادي مثل مير سيّدعلي همداني که در عرفان تلاش و کوشش کردند، مناسب با پيامي است که مقام معظّم رهبري سال را به عنوان همدلي و همزباني ناميد؛ درست است که ما از حکماي بزرگ مثل مرحوم بوعلي حقشناسي ميکنيم؛ امّا اينها جهان را به عقلانيّت ميبرند، گرچه در برخي از نوشتههاي آن بزرگحکيم؛ نظير بخش پاياني اشارات و تنبيهات از عرفان سخني گفتهاند؛ ولي او حکيمانه فکر ميکند. بزرگان ديگري که در آن سرزمين زندگي کردند، جزء اصوليون و فقهاي بِنام بودند که مردم را به احکام شريعت هدايت ميکردند.
دو کار اساسي در نظام اسلامي هست که هرکدام به نوبه خود شايسته حقشناسي است: يکي کارهاي حوزويان و ديگری کارهاي دانشگاهيان; در حوزه سخن در اين است که خدا چه گفت، در دانشگاه سخن در اين است که خدا چه کرد! امّا نه حوزه به تنهايي توان آن را دارد که مشکل جهان را حل کند و نه دانشگاه به تنهايي آن قدرت را دارد که مشکل جهان را درمان کند؛ اگر اين دو در کنار هم جمع شوند، مقداري از مشکلات جهان را حل ميکنند، امّا جاي عرفان خالي است! جاي مير سيّدعلي خالي است! جاي همدلي و همزباني خالي است!
توضيح مطلب آن است که جامعه عقلاني، جامعهاي است که به جنگ مبادرت نميکند، تهاجم نميکند، نه بيراهه ميرود و نه راه کسي را ميبندد، از عاقل بيش از اين ساخته نيست! آنکه ميگويد خدا چه گفت، تفسير ميکند و فقه ميگويد، در گفتههاي خدا سخن ميگويد؛ کار مفسّر اين است که خدا چه گفت، کار فقيه اين است که خدا چه گفت، کار محدّث اين است که خدا چه گفت؛ امّا در دانشگاهها کار اساتيد دانشگاه اين است که خدا چه کرد; زيرا علوم فيزيک، شيمي، درياشناسي، صحراشناسي، سپهرشناسي و مانند آن بررسي کار خداست که خدا چه کرد؛ امّا نه خدا چه کرد مشکل را حل ميکند و نه خدا چه گفت، گوشهاي از مشکلات را اين حل ميکند. نه حوزه ميتواند همدلي ايجاد کند، نه دانشگاه ميتواند همزباني ايجاد کند. کار عارفان و کار مير سيّدعلیها اين نيست که خدا چه گفت، اين نيست که خدا چه کرد، اين است که خدا چيست؟! خدا کجاست؟! با کيست؟! با چه زباني سخن ميگويد؟! با ما چه ارتباط دارد؟! ما با او چه ارتباط داريم؟! عرفان نه تنها جنگ را برميدارد، بلکه دوستي ميگذارد! عقل جنگ را برميدارد، عقل داعشيها را، تکفيريها را، سلفيها را طرد ميکند، امّا همدلي نميآورد! همدلي محصول کسي است که کار دل ميکند، همدلي محصول کسي است که دلانگيز راه ميرود و دلاويز حرف ميزند.
شما بزرگواراني که در همايش او شرکت کرديد و برگزار ميکنيد، بايد عنايت کنيد که با دانشوران و دانشمندان و حوزويان مصر رابطه علمي برقرار کنيد، چون مرحوم مير سيّدعلی توانست «خَمريه» ابنفارض[2] را شرح کند؛ اين «خَمريه» آدم را مَست ميکند، يک انسان مست به فکر جنگ نيست. اينکه خدا فرمود: ﴿شَراباً طَهُوراً﴾،[3] مرحوم امينالاسلام طبرسي(رضوان الله عليه) در ذيل اين آيه مبارکه ﴿سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً﴾ از وجود مبارک امّام صادق(عليه و علي آبائه و أبنائه آلاف التحيّة و الثناء) نقل کرد که شراب طهور آن است که «يُطَهِّرُهُمْ مِنْ کُلِّ شَيْءٍ سِوَی اللَّه»[4] شراب طهور آن است که انسان را بهجايي ميرساند که ميگويد: «ما از تو به غير از تو نداريم تمنّا».[5] شراب طهور آن است که وجود مبارک علي بن ابيطالب نوشيد که فرمود: من عبادتم نه براي هراس از دوزخ است نه براي شوق به بهشت بلکه «شُکْراً»[6] است. عارف درباره محبّت سخن ميگويد، خدا چيست را عارف دنبال ميکند، خدا چنين گفت و خدا چنين کرد کار حوزه و دانشگاه است، امّا خدا کيست؟ خدا چيست؟ خدا محبوب ماست، به او دل دادهايم و با او حرفِ دل ميزنيم، اين حرف مير سيّدعلی است، اين همدلي و همزباني ميآورد. عقل ميگويد نتاز! عرفان ميگويد بناز! اين است که جامعه را يکسان ميکند، اين است که جامعه را منتظر ظهور حضرت ميکند، اين است که حضرت وقتي «أَنَا بَقِيَّةُ اللَّه»[7] فرمود، چنين جامعهاي مشتاقانه به طرف او ميرود.
«خَمريه» ابنفارض را هر کسي شرح نکرد و نميکند، بسياري از خرد ورزان خود مصر «خَمريه» را ديدند و از کنار آن گذشتند؛ لکن اين مير سيّدعلي همداني ميخواهد که «خَمريه» را شرح کند. در اسلام در بين شيعه بزرگان فراواني هستند که «خَمريه» گفتند، سيّد رضي و اينها «خَمريه» دارند؛ «خَمريه»؛ يعني شعري که پيام و مضمون و رهآورد و خروجي آن ﴿سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً﴾ است. در سوره مبارکه47، آنجا ذات اقدس الهي ميفرمايد ما خَمري که در بهشت داريم، خَمر خُمرهاي نيست، خَمر کاسه و بلورين و تُنگ و امثال آن نيست، ما خَمر را در سطل نميريزيم در «انهار» چهارگانه که میفرمايد، خمری است که ﴿لَمْ يَتَسَنَّهْ﴾[8] است، ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ﴾؛[9] نهرهايي از شراب که در بهشت هست، پس سخن از کوزه و کاسهٴ از خمر نيست. آنکه در نهر خمر شنا ميکند، خروجي آن مير سيّدعلي همداني خواهد بود! اوست که ابنفارض مصري را ميشناسد، ولو مردان مصر او را نشناسند! اين کنگره، اين همايش، اين جشنواره «أو ما شئت فسمّه» حتماً بايد رابطه علمي با سرايندگان عرفاني مصر داشته باشند تا بدانند که اگر در مصر متني برخاست، شرح آن در همدان است؛ اگر از ديار غرب سخن عرفاني آمد، در ديار شرق شرح آن آماده است. او همفکر ابنفارض مصري است، مگر هر کسي ميتواند حرفهاي ابنفارض را شرح کند؟! آن «تائيه» هفتصد بيتي يا بيشتر از هفتصد بيتي ابنفارض جهانگير است، اين «خَمريه» او هم چنين است، اين هم شهره آفاق است که مرحوم مير سيّدعلی همداني اين را به خوبي شرح کرده است «علي نفسه فاليبک من ذاق عمره»، اين پايان آن «خَمريه» است؛ يعني کسي که چيزي از اين شربت ننوشيد بايد اشک بريزد که من عمرم را هدر دادم!
زبان عرفان را اگر کسي جزء خواص بود با زبان عرفاني بازگو ميکند؛ ولي در همايشها و کنگرهها حتماً بايد به زبان حکمت و فلسفه بيان کرد، چون مسئله عرفان اگر به زبان فلسفه و به زبان عقل بيان نشود، براي بسياريها قابل درک نيست. آن خطر تلخ قاضيالقضات همداني همچنان به گوش ما هست، مبادا ـ خداي ناکرده ـ کسي وارد عرفان شود بدون عقل، وارد عرفان شود بدون فقه! عرفان را بايد به زبان عقل گفت تا نه راه کسي را ببندد و نه بار خطرناکي داشته باشد، وگرنه در همان همدان عينالقضات همداني بود و به دار آويخته شد، او حرفي غير از حرف مير سيّدعلی نداشت؛ منتها زبان او زبان عرفان بود و زبان عرفان هم زبان آشنايي نيست، زبان عرفان همان زبان مناجات شعبانيه است که براي خيلي از خواصّ آشنا نيست، چه رسد به زبان ديگران.
الآن ما در ماه شعبان هستيم، ماه شعبان ماه وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است، در اين درودهايي که هنگام زوال ظهر از زبان امّام سجاد(سلام الله عليه) رسيده است، ما به ذات اقدس الهي عرض ميکنيم بهترين درودها را بر خاندان عصمت و طهارت بفرستيد! بعد در پايان عرض ميکنيم که اين ماه، ماه شعبان است و ماه پيغمبر شماست و او را شفيعِ «مشفّع» ما قرار بدهيد! «شَفيع» يک وقت است «مشفّع» نيست؛ يعني شفاعت او پذيرفته نيست و يک وقت هم «مشفّع» است :«وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْکَ مَهْيَعاً»،[10] راهی که مير سيّدعلی همداني به دنبال آن میرود؛ يعني راهي که پيامبر شب و روز به عبادت ميپرداخت آن راه را به من نشان بده! نه راه تنگ! بلکه طريق «مَهيع»، «مَهيع»؛ يعني باز و وسيع.
همه ما از جريان «جُحفه» باخبريم که يکي از ميقاتهاي معروف حاجيان و معتمران «جُحفه» است. «جُحفه» قبلاً اسم آن «مهيعه» بود؛ يعني زمين باز و دشت وسيع، چون سيل آمد بخشي از اين منطقه را بُرد و اجحافي در اين منطقه رخ داد، از آن به بعد اين منطقه را گفتند «جُحفه»، پس آن دشت وسيع بيمزاحمت را «مهيع» و «مهيعه» ميگويند. در اين دعا عرض ميکنيم سنّت و سيرت و سريرت آن حضرت را (عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) را «مهيع» و طريق ما قرار بده! با اين دعاها که ماه پايان سال هم ماه شعبان است، دعاها و رواياتي که درباره برنامههاي اوّلين روز ماه مبارک رمضان وارد شده است را هم ملاحظه کنيد که در آنجا ميگوييم اين «رأسُ السَّنَة»[11] است، در آنجا ميگوييم «قُرَّةُ الشُّهُور» است، ماه مبارک رمضان اول سال است، ماه مبارک رمضان اوّلين ماه سال است. آنها که اهل سير و سلوک هستند ابتدای سال آنها فروردين نيست که جامه نو در برکنند، ابتدای سالشان اول ماه مبارک رمضان است. اينکه جناب حافظ ميگويد:
ماه شعبان مده از دست قدح کاين خورشيد ٭٭٭ از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد[12]
يعني آخر سال است، يک تاجر، يک کشاورز، يک پيشهور، يک کارمند آخر سال به تمام زندگي خود ميرسد، داد و ستدي که کرده، دَيْني که دارد و طلبي را که دارد بررسي ميکند؛ آخر سال زمان بررسي محاسبات دقيق است، ميگويد:
ماه شعبان مده از دست قدح کاين خورشيد ٭٭٭ از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد
سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را خدا غريق رحمت کند! ايشان در ضمن شرح اين غزل ميگفت: اين بيتي که حافظ ميگويد: «چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد»،[13] از همينجاست! ديگران گفتند نرگس چشم خمارآلود دارد؛ ولي ايشان ميگويد حافظ نظرش اين است که خمارآلود نيست، اين نيمنگاهي به شقايق دارد. اگر نرگس چشم آن اينچنين است، محبوبي دارد به نام شقايق!
ماه شعبان مده از دست قدح کاين خورشيد ٭٭٭ از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد
يعني اين چند روز ماه شعبان را دريابيد، ماه مبارک رمضان ماه وصال نيست، ماه راه است؛ يک ماه بايد شبانهروز تلاش و کوشش کرد تا در شب عيد که «لَيْلَةَ الْجَوَائِز»[14] است و روز عيد فطر که روز جوائز[15] است جايزه را بگيرند. ماه مبارک رمضان به کسي چيزي نميدهند، حواستان جمع باشد! فقط ماه کار است و ماه راه، ولو ليله قدر هم باشد جايزهها را، نائلهها را در ليله فطر ميدهند. اگر در روز عيد فطر گفتند:
روز عيد است و من امروز در آن تدبيرم ٭٭٭ که دهم حاصل سي روزه و ساغر گيرم[16]
به اين جهت است؛ لذا حافظ ميگويد در اين ماه شعبان که ماه وصال است سعي کن به مقصد برسي، وگرنه در ماه مبارک رمضان ماه دويدن و رفتن است.
از باده مغز تر کن و آن يار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو[17]
اين مضمون در گفتههاي جناب مير سيّدعلی همداني(رضوان الله عليه) هست. جايزه را در شب عيد فطر ميدهند «لَيْلَةَ الْجَوَائِز» است که گفتند شب عيد فطر کمتر از شب قدر نيست، روز عيد فطر ميدهند که از اعياد بزرگ اسلامي است.
به هر تقدير در ماه شعبان گفتند مناجات شعبانيه را بخوانيد که مناجات ائمه(عليهم السلام) است، بنگريد که اين با فلسفه حل نميشود، با فقه و اصول حل نميشود. اين فرازهاي نوراني مناجات شعبانيه را نگاه کنيد، اين يک راهی مانند راه مير سيّدعلی همداني ميخواهد، اين راه عرفان ميخواهد، اين راه همدلي با دلآفرين ميخواهد. تا با دلآفرين همدل نباشيم، همخوان نباشيم با مردم همدل نخواهيم شد!
در مناجات شعبانيه چند مقطع هست: اوّلين مقطع اين است که انسان ندا ميدهد ميگويد «يا الله، يا رب» اول منادات است، چون بنده و سالک هنوز به مقصد نرسيده است، دور است و در بين راه هست که ميگويد «يا» و اهل نداست، اين بخش منادات است ـ در همين مناجات شعبانيه ـ وقتي مرحله منادات تمام شد، مرحله مناجات ميرسد. مناجات از نجواست، وقتي انسان به مقصد رسيد و به دوست نزديک شد، وقتي با او سخن ميگويد ديگر ندا نميدهد ميگويد آی فلانکس! وقتي به مقصد رسيد حضوراً دارد حرف ميزند و سخن از «يا» نيست، سخن از «آی» و «وا» نيست. اينکه در دستور دعاکنندهها ميفرمايد ده بار بگو «يا ربّ» و بعد بگو «ربّ»،[18] اين فکري نيست که از مغنيخوان بربيايد که اينجا نداست و حرف ندا محذوف است؛ فرمود وقتي نزديک شدي جا براي «يا» نيست، نه اينکه «يا» محذوف است ده بار بگو «يا ربّ» بعد بگو «ربّ». اينکه گفتند: «از شافعي نپرسيد امثال اين مسائل»[19] ادبيات، نحو و صرف آن قدرت را ندارد که آن لطايف عرفاني را معنا کند. انسان وقتي به حضور مولا رسيد ديگر ندا ندارد، اول منادات است و بعد مناجات، در مرحله سوم با خدا گفتگويش تمام ميشود و به خدا عرض ميکند خدايا من نوبتم تمام شد از اين به بعد شما بگوييد من ميشنوم! اين با کدام علم حل ميشود؟ «وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نادَيْتَهُ فَاجابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً»؛[20] خدايا من حرفم تمام شد از اين به بعد شما بگوييد من ميشنوم! اين در همين مناجات شعبانيه است! همه ما هم بايد بخوانيم و ميخوانيم؛ امّا مفهوم آن آسان است، عقل درمييابد؛ لکن مصداقش بسيار دشوار است و اين مير سيّدعلي ميخواهد! بنابراين مناجاتها بهترين راه عرفان ماست؛ لذا شريعت را در خدمت دين در همه مسائل تا آن آخرين لحظه حفظ ميکند، هيچ کلمهاي مخالف فقه در آن نيست. اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ زبان حکمت را نداند، زبان شريعت را نداند يا نخواهد با زبان حکمت سخن بگويد و بخواهد با زبان شريعت و فقه سخن بگويد، هم براي خود مشکل ميآفريند، هم براي ديگران و قصه تلخ صاحب زبدةالحقائق از همين قبيل است.
بنابراين ما مناجات شعبانيه داريم، ادعيه فراوان داريم، دعاي نوراني و دستورات نوراني وجود مبارک امير بيان را هم داريم. وجود مبارک اميرمؤمنان (سلام الله عليه) در آن خطبه همّام طرزي سخنراني کرد، طرزي بهشت و جهنم را معرفي کرد که مستمع همان لحظه جان داد و رخت بربست! فرمود من از همين حال ميترسيدم! منتها سيّد رضي آن خطبه بلند اميرمؤمنان(سلام الله عليه) که درباره اوصاف متّقيان به همّام فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون»؛[21] اينها گويا بهشت را ميبينند، گويا جهنم را ميبينند، اين خطبه بسيار مفصّل است که مرحوم سيد رضي بخشي از اين را اصلاً نقل نکرده است، بخشهاي ديگر را در خطبههاي ديگر نقل کرد، بخشي از آن را در همين خطبه معروف نقل کرد. در آن بخشهاي پاياني نهجالبلاغه وقتي حضرت امير ميفرمايد عارف کسي است که «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّی دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِيرُ الْبَرْق»[22] در واقع در همين خطبه است؛ فرمود او ميبيند، نه اينکه ميفهمد! خداي سبحان ديني است نه فهميدني! او که مفهوم نيست! وظيفه ما فقط اين است که با برهان مفهومي، بحث عقلي داشته باشيم و معتقد باشيم اين مفهوم، مصداق دارد؛ امّا مير سيّدعلیها به دنبال آن مصداق هستند که ببينند او چيست؟
من فکر ميکردم که در اين پيام آن اقسام پنجگانه حمل را ذکر ميکنم تا انسان يا وارد نشود يا اگر خواست وارد کوي عرفان شود با دست پُر فلسفه وارد شود. حکمت و منطقي باشد، اقسام پنجگانه حمد را مشخص کند تا اگر در جايي شنيده است «داخلٌ في الأشياء لا بالممازجة»[23] را خوب بفهمد، مبادا طرزي معنا کند که خطر عينالقضات همداني پيش بيايد. اقسام پنجگانه حمل فقط دو قسم آن در حوزهها و دانشگاهها معروف است: حمل «اوّلي» و حمل «شايع»، قسم سوم آن تا حدودي در حکمت متعاليه معروف است به نام حمل «حقيقت بر حقيقت»، امّا حمل «ظلّ و ذي ظلّ»، حمل «مرآة و شاخص» اين قسم چهارم و پنجم اصلاً مطرح نيست و عرفان هم بدون آن اقسام چهار و پنج حل نميشود. بنابراين ما فقط چون دستی از دور بر آنها داريم، بايد مواظب باشيم؛ اينها تلاش و کوشش دارند که بگويند خدا چيست، نه خدا چه گفت! وقتي فهميدند خدا چيست، هم خدا گفت را گرامي ميدارند، هم خدا چه کرد را گرامي ميدارند، هم کار دانشگاه را اکرام ميکنند، هم کار حوزه را اجلال ميکنند، هم ميفهمند خدا چه گفت، هم مييابند خدا چه کرد.
من مجدداً مقدم همه شما علما، آيات، حجج، نماينده محترم وليّ فقيه در استان و اساتيد محترم دانشگاهها، رؤساي محترم دانشگاهها و دبيران محترم و همه بزرگواراني که در اين کنگره سهم علمي داشتند حقشناسي ميکنيم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به همه بزرگواراني که بر وزن علمي اين کنگره و همايش افزودند خداي سبحان خير دنيا و آخرت عطا کند و اين دعاي هميشگي ما را ـ انشاءالله ـ مستجاب بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع، بفرما!
نظام اسلامي، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّ خود حفظ، بفرما!
خطر تکفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگردان!
روح مطهر امّام راحل و شهداي انقلاب و جنگ، مخصوصاً شهداي استان همدان را با شهداي صدر اسلام محشور، بفرما!
خطر بيگانگان را به خود آنها برگردان!
استکبار و صهيونيسم را مخذول و منکوب، بفرما!
اين نظام اسلامي را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت، بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. سازمان علمي، فرهنگي و تربيتي ملل متحد (UNESCO) که بهطور خلاصه يونسکو ناميده ميشود، يکي از سازمانهاي تخصصي وابسته به سازمان ملل متحد است که درسال ۱۹۴۵ تشکيل شد. هدف اين سازمان کمک به صلح و امنيت در جهان از راه همکاري بينالمللي در زمينههاي آموزشي و علمي و فرهنگي وتربيتي به منظور افزايش احترام به عدالت و قانونمداري و حقوق بشر، بر پايه منشور سازمان ملل متحد است؛ ۱۹۵ کشور عضو يونسکو هستند، مقر آن در پاريس پايتخت فرانسه است و دفترهايي در کشورهاي مختلف دارد.
[2]. أبي حَفْص بن أبي الحسن بن المُرشد حَمَوي معروف به ابن فارض مصري از بزرگان عرفاي اسلامي بهشمار ميآيد. اشعار عرفاني او در نقطة اوج قرار دارد. دو قصيدة خمريه و تائيه او در ميان محققان، درخشش بينظيري داشته است و شرحهاي فراواني بر آن نگاشتهاند. ابنفارض در سال ۶۳۲ق درگذشت.
[3]. سوره انسان, آيه21.
[4]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج10، ص623.
[5]. ديوان اشعار سعدي، غزل61؛ «ما از تو به غير از تو نداريم تمنا ٭٭٭ حلوا به کسي ده که محبت نچشيدست».
[6]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، حکمت 237؛ «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار».
[7]. کمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص331.
[8]. سوره بقره, آيه295.
[9]. سوره محمد, آيه15.
[10]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.
[11]. تهذيب الاحکام, ج4, ص333.
[12]. ديوان حافظ، غزل164.
[13]. ديوان حافظ، غزل164؛ «ارغوان جام عقيقی به سمن خواهد داد ٭٭٭ چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد».
[14]. الأمالي (للمفيد)، ص232؛ «...لَيْلَةُ الْفِطْرِ وَ هِيَ تُسَمَّی لَيْلَةَ الْجَوَائِزِ أَعْطَي اللَّهُ الْعَالَمِينَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ...».
[15]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص168؛ «قَالَ النَّبِيُّ(صل الله عليه و آله و سلّم) إِذَا کَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَی مُنَادٍ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَی جَوَائِزِکُمْ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ جَوَائِزُ اللَّهِ لَيْسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوکِ ثُمَّ قَالَ هُوَ يَوْمُ الْجَوَائِز».
[16]. اشعار منتسب به حافظ، شماره17.
[17]. ديوان ملا هادي سبزواري, غزل150.
[18]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص311 و 312؛ «رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) صَلَّی صَلَاةَ جَعْفَرٍ وَ رَفَعَ يَدَيْهِ وَ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ يَا رَبِ يَا رَبِ حَتَّی انْقَطَعَ النَّفَسُ يَا رَبَّاهْ يَا رَبَّاهْ حَتَّی انْقَطَعَ النَّفَسُ رَبِ رَبِ حَتَّی انْقَطَعَ النَّفَسُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ حَتَّی انْقَطَعَ النَّفَسُ يَا حَيُّ يَا حَيُّ حَتَّی انْقَطَعَ النَّفَسُ يَا رَحِيمُ يَا رَحِيمُ حَتَّی انْقَطَعَ النَّفَسُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحْمَانُ حَتَّی انْقَطَعَ النَّفَسُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ سَبْعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَال...».
[19]. ديوان حافظ، غزل307؛ «حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد ٭٭٭ از شافعی نپرسند امثال اين مسائل».
[20]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)؛ ج3؛ ص299.
[21]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه193.
[22]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه220.
[23]. ر.ک: نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه1؛ «مَعَ کُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ کُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَة».