آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق بیان اشتتند:
«خیر» در دو چیز است؛ در بخش «اندیشه» داشتن علم صائب و در بخش «انگیزه» داشتن حِلم صالح
آیت الله العظمی جوادی آملی:
ائمه جماعت و جمعه باید هر روز در جهت رشد معنوی خود بکوشند

جدیدترین اثر آیت الله العظمی جوادی آملی؛
جلد دوم کتاب «سلونی قبل ان تفقدونی؛ تحریر نهج البلاغه» به زیور طبع آراسته شد
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی:
ترویج «امید»، از موانع مهم گرایش جوانان به مواد مخدر است/حمایت از نخبگان علمی و تولید محصولات فخرآور، امید در جامعه را گسترش می دهد
آیت الله العظمی جوادی آملی:
هر خیری که به امت اسلامی رسیده به سبب اتحاد و احترام متقابل بوده است

آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق بیان اشتتند:
انسان تا زنده است در کلاس آزمون است/ از آن فتنههایی که انسان را گمراه میکند، به خدا پناه ببریم
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (۷۶) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (۷۷) فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ (۷۸) لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ (۷۹) تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ (۸۰) أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُدْهِنُونَ (۸۱) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (۸۲)﴾
عدهای بر آن توهم بودند که قرآن کريم ـ معاذالله ـ سِحر است يا شعر است يا کهانت است يا فريه و مانند آن است. ذات اقدس الهي بعد از آن همه معارف، سوگند ياد ميکند که اين هيچ کدام از آنها نيست اين قرآن کريم است. وقتي فرمود: ﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ﴾، دارد اين کتاب الهي را معرفي ميکند: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾؛ يعني «ما هو بِسحر و ما هو بِشعر و ما هو بِکهانة و ما هو بِفريه بل ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾».
مطلب ديگر آن است که اگر فرمود: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾،[1] محور کرامت را هم قرآن قرار داد. پس کسي که تالي قرآن است، عالم به قرآن است، عامل به قرآن است، حافظ قرآن است در مسير تقوا قرار گرفته است. هر کس در اين امور پيشروتر باشد اکرم خواهد بود، زيرا محور کرامت شده قرآن، پس کسي که قرآني بينديشد و عمل کند ميشود کريم و اگر بهتر باشد ميشود اکرم و چون قرآن عِدل عترت است و عترت عِدل قرآن است هر جا سخن از وصف قرآن کريم است وصف عترت خواهد بود و هر جا وصف عترت است وصف قرآن کريم هم خواهد بود؛ لذا در همين بخش اينها را با هم هماهنگ کرده است که فرمود: ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ و مطهّرون را هم در سوره مبارکه «احزاب» معرفی کرد که اهل بيت هستند. ﴿إنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾؛[2] البته شاگردان اهل بيت به برکت اهل بيت از معارف قرآن کريم اين امور را فرا ميگيرند و عمل ميکنند و به ديگران منتقل ميکند. پس ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾، يعني «ما هو بِسحر و لا بِشعر و لا بِکهانه و لا بِفريه» و مانند آن.
مطلب ديگر آن است که وقتي ذات اقدس الهي اين کتاب را به کرامت معرفي کرد، چه اينکه فرمود اين کتاب عزيز است،[3] اين کتاب حکيم است؛ قرآن را به حکمت معرفي کرده است. اوّلين آيه سوره مبارکه «يس» اين است که ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾، اگر اين کتاب حکيم است که هست، اگر اين کتاب کريم است که هست سفره حکمت و کرامت پهن کرده است. هيچ کس ممکن نيست وارد اين سفره بشود و نااميد برگردد، چون کريم است هيچ کس را رد نميکند و چون حکيم است معارف را به آنها عطا ميکند. حکمت هم ﴿وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾.[4] خيلي از چيزها را ذات اقدس الهي به عنوان حکمت معرفي کرده است. پس چون حکيم است، غذاهاي اين سفره حکمت است؛ چه حکمت نظري چه حکمت عملي. چون کريم است، کسي را محروم نميکند. کسي که فقيه است، فقيهانه کنار اين سفره ميرود فقه ياد ميگيرد. کسي که متخلّق است علم اخلاق ميخواهد از اين قرآن ياد ميگيرد. کسي که علم حقوق ميخواهد از اين قرآن ياد ميگيرد. کسي که علم حکمت ميخواهد، از اين قرآن ياد ميگيرد. پس خود اين کتاب، کتاب حکيم است؛ يعني سفره او اين معارف را به همراه دارد، يک؛ خود اين سفره کريمانه است، هيچ کس را نااميد نميکند، ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾، با اينکه هم عزيز است در بخشهاي ديگر، هم حکيم است و اين کرامت را هم ميگويد قرآن از ذات اقدس الهي دارد که بخشي از اين نمونهها گذشت. خداوند پروردگارش را به کريم معرفي کرد؛ يعني قرآن خداي سبحان را به وصف کَرم معرفي کرد. خدا کريم است، پيغمبر کريم است، آورنده اين کتاب؛ يعني سلسله جليله فرشتگان کريماند. اين ﴿بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ﴾[5] هست، در سوره مبارکه «حاقه» فرمود: ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَ مَا لاَ تُبْصِرُونَ ٭ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ٭ وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ ٭ وَ لاَ بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ ٭ تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾،[6] مبادا کسي خيال کند که ـ معاذالله ـ اين کتاب کتابي است که پيغمبر آورده، چون خدا در قرآن فرمود اين قول رسول کريم است! چون همه اين آيات منسجم است فرمود رسول اين را ميگويد نه حرف، حرف اوست. حرف شاعرانه نيست، حرف خود پيغمبر نيست، حرف کاهنانه نيست، بلکه ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾. اين سخنگوي خداست. برخيها ـ معاذالله ـ خواستند بگويند قرآن کلام پيغمبر است گفته پيغمبر است. فرمود پيغمبر سخنگوي ماست اين ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾، البته پيغمبر دارد سخن ميگويد، ولي سخن او نيست. ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾؛ يعني او سخنگوي ماست نه اين کتاب، کتاب اوست. ﴿وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ ٭ وَ لاَ بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ ٭ تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾، بعد هم ميفرمايد اين سخنگو اگر ذرّهاي کم و زياد بکند ما رگ حياتش را قطع ميکنيم. اين معلوم ميشود کتاب، کتاب او نيست. ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾،[7] ما بلايي به سر او درميآوريم که به سر احدي درنميآوريم. خدا سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت کند! در جلسه درس از ايشان سؤال کردند که اين تهديدی که خدا ميکند که اگر او کلمهاي به نام ما جعل بکند و به ما اسناد بدهد ما او را به اين وضع عذاب ميکنيم، چطور با کساني که متنبّئ بودند و ادعاي نبوت کردند با آنها کاري نکرد؟ خيليها بودند که مدعيان دروغين بودند. فرمودند کذب آنها براي رسوايي آنها بس است؛ اما ذات اقدس الهي اعجاز خود را به دست پيغمبر داد، اين يک؛ سکه قبولي به قول او زد، اين دو؛ اين شده «وجيه الملّة»، شده «مقبول القول». حرف او به عنوان حرف دين پذيرفته است. ـ معاذالله ـ اگر در چنين فاز و فضايي او ذرهاي تخلّف بکند مردم به عنوان دين قبول ميکنند آن وقت ما رگ حياتش را قطع ميکنيم. بله آمار متنبيان کم نيست؛ اما کسي که حالا مقبول شد ما به او معجزه داديم از طرف ما سخنگوست و اعلام کرديم که او سخنگوي ماست او اگر در اين شرايط ـ خداي ناکرده ـ پايش بلغزد ما به او مهلت نميدهيم. وگرنه هيچ کس براي متنبّيان حرمتي قائل نبود، دروغگوياني بودند که آمدند و رفتند ما با آنها معجزه نداديم، مرتّب عليه آنها آيات فرستاديم آنها را محکوم کرديم، گفتيم دروغ ميگويند.
پس اين صدر و ساقهاش نشان ميدهد که قرآن کلام خداست و وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) سخنگوي خداست ذرّهاي از سخنان او در اين کتاب نيست، ﴿وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحَي﴾،[8] فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾؛ يعني او سخنگوي ماست. ﴿وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ ٭ وَ لاَ بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ﴾ بلکه ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾، و اگر اين سخنگو ذرّهاي کم و زياد بکند ما رگ حياتش را قطع ميکنيم، براي اينکه ما معجزه خودمان را داديم دست او. حرف او الآن حرف مقبول است؛ يعني همه ميتوانند به حرف او احتجاج کنند اگر در چنين فضايي ـ خداي ناکرده ـ پاي او بلغزد ما به او مهلت نميدهيم.
پرسش: انبيايي که صاحب کتاب بودند هم چنين تهديدی شدهاند؟
پاسخ: اگر کتابهاي اصلي آنها در دست ما باشد هم يقيناً همين تهديد شده است فرمود خداي سبحان دين خود را رايگان به دست کسي نميدهد و درباره دين هيچ مسامحه نميکند حالا اين ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾[9] را هم ميخوانيم. فرمود اينجا جاي مسامحه نيست، چون تنها راهي که اين جامعه بشري را به ابد ميرساند همين است. اين قابل بخشش نيست، اين اگر افتاد که يکسال و دوسال نيست. سرنوشت اين ملّت براي ابد به هم خورده است اين چيزي نيست که حالا بعد جبرانپذير باشد؛ لذا به هيچ وجه قابل مسامحه نيست. ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾.
پرسش: اين ﴿لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾ ترکيباش اين طور نيست که قول برای رسول است، بعد «تنزيل» معنا باشد؟
پاسخ: رسول «بما أنه رسول» حرف مرسِل را ميزند. يک وقت ميگوييم اين قول ابن عبدالله است، قول زيد است، حالا بايد توجيه بکنيم؛ اما وقتي گفتيم قول رسول؛ يعني قول سخنگوست. اين تعليق حکم به وصف مشعر به عليت است؛ اين سخنگوي ماست. وقتي گفتيم سخنگوي ماست يعني از خودش نميگويد. معصوم که هست مصون از خطاي فکر، معصوم از خطيئه در عمل، اين سخنگوي ماست. اگر گفتيم قول رسول است رسول «بما انه رسول» حرف مرسل را ميزند حرف خودش را نميزند.
پرسش: در معنا اين طور هست، ولی در لفظ اين طور نيست.
پاسخ: چرا! براي اينکه قول است، قول برای لفظ است. اگر گفتيم قول است؛ يعني لفظاً و معناً اين است. اين قولِ رسول است. يک وقت است که ما ميگوييم مطالب را ميگويد آن وقت ميشود نظير روايات يا نظير احاديث قدسي. روايات هم قول الله است؛ اينکه نماز را اين طور بخوانيد روزه را اين گونه بگيريد حج را اين طور، همه اينها حرف الله است؛ نماز ظهر بايد چهار رکعت باشد، عصر بايد چهار رکعت باشد دين اين است. به ذات مقدسش اجازه دادند که شما اين مطلب را به هر لفظي که مردم ميفهمند بگو، بله ميفهمند؛ اما قرآن را فرمود هيچ کلمهاي هيچ چيزي از لبان مطهّرت در نيايد، مگر آنچه در قلبت وارد شده است: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾،[10] قلب تو هم معصوم است، اين مسير هم مسير عصمت است ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[11] از قلب تا قالَب، از دل تا زبان، اين مسير هم مسير معصوم است ﴿وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحَي﴾؛ تو معصوم از سهوي، تو از معصوم از عمدي، تو معصوم از جهلي، تو معصوم از جهالتي. آنچه از لبان مطهّرت درميآيد حرف ماست. بعداً که به سطح جامعه رسيد حجت بر مردم تمام شد يا قبول يا نکول، مردم مختارند، ولي ما ميگوييم که راه اين است بهشتي هست جهنمي هست مردم آزادند چون کمال در آزادي است؛ اما سعادت در انتخاب راه حق است هيچ کس را ما مجبور نميکنيم که بهشت بروند ولي راهنمايي ميکنيم ميگوييم اگر نرفتيد بگير و ببند هست، ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[12] هست، ولي شما مختاريد، ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[13] تا گوش مردم حرف ماست از آن به بعد اختيار با مردم است وقتي که اين سخن ميگويد بين لبان مطهّر حضرت و گوش جامعه احدي فاصله نيست. به گوش جامعه صحيحاً حرف ما ميرسد.
پرسش: آيه سوره «حج» میگويد که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِي﴾.[14]
پاسخ: ﴿إِلاّ إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾،[15] شيطان نميگذارد که حرف آنها در جامعه پياده بشود عمل بشود بله همين کار را هم ميکند. انبيا که آمدند راهنمايي کردند عدهاي پذيرفتند عدهاي نپذيرفتند. آنهايي که نپذيرفتند به وسيله نفس اماره بود، به وسيله القائات شيطان بود، اينهاست. ﴿إِلاّ إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾، وجود مبارک پيغمبر آرزويش اين است که مردم اين را بپذيرند. فرمود: با آرزو حلّ نميشود، شما بايد تبليغ بکنيد حالا يا قبول ميکنند يا نميپذيرند. فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ﴾، رسول «بما انه رسول» هيچ حرفي ندارد مگر حرف مرسل و اگر کم و زياد بکند کيفر تلخ به اتنظار اوست. در آيات محل بحث سوره مبارکه «واقعه» و همچنين در بخش پاياني سوره مبارکه «حاقّه» دارد: ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾؛ اين ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾، يعني اين حقوق بشر است. اختصاصي به مسلمين ندارد، اختصاصي به موحّدين ندارد برای جامعه انساني است جامعه انساني هم در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد سه قسم است: يک عده مسلماناند؛ يک عده اهل کتاباند، مثل يهودي و مسيحي و مجوسي؛ يک عده کافر هستند حالا يا مشرکاند يا ملحد. فرمود براي ملحدان و مشرکان هم ما پيام داريم. ﴿رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[16] دارد سخن ميگويد؛ يعني دارد تربيت ميکند جهان را؛ لذا در آيه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» ميفرمايد کفاري که کاري با شما نداشتند با آنها با عدالت رفتار کنيد آنها را هدايت کنيد سخنراني کنيد، روابط داشته باشيد. ﴿لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ﴾؛ آنهايي که تحريم نکردند فشار نياوردند عليه شما کار نکردند با شما جنگ راه نينداختند ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾، ولو حالا کسي دين نداشته باشد يک سلسله دستورهايي است که اين دستورها براي آنها هم نافع است ما گفتيم به تعهّدات عمل کنيد ما گفتيم وقتي حرف ميزنيد اديبانه حرف بزنيد: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[17] ما گفتيم: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾[18] شما ميخواهيد درس بگوييد حتماً مطالعه کافي بکنيد وگرنه وقت مردم را تلف نکنيد. چه مسلمان چه کافر، اين براي دانشگاههاي اسلامي است دانشگاههاي کفار است. به يک استاد دانشگاه ميگويد حالا کافري باش، وقتي وارد کلاس ميشوي با مطالعه وارد بشو: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾. اين «اشياء» جمع شيء است ما مفهومي جامعتر از شيء نداريم، يک؛ جمع هم بسته شد شده اشياء؛ فرمود هيچ چيزي از مردم را کم نگذاريد. حالا تنها اقتصاد نيست مسائل سياسي هست تجاري هست امنيتي هست فرهنگي است. کسي که ميخواهد سخنراني کند در مجلسي. دعوت کردند اين همين طور به حافظه خود تکيه کند بدون اينکه مطالعه کند بيايد چيزهايي تحويل مردم بدهد، اين آيه ميگويد اين کار را نکن. وقتي ميخواهي سخنراني کني مطالعه کن آيهای، حديثي و يک جملهبندي مناسب آن مجلس و گرنه وقت مردم را تلف بکني با قصّه و خواب، اين کار درست نيست، ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ از اين جامعتر؟ اين ميشود حقوق بشر؛ لذا فرمود: ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾. ميخواهد درس بگويد حتماً بايد شب گذشته مطالعه دقيق کند که وقت شاگرد را تلف نکند. وقتي ميخواهد سخنراني بکند وقتي ميخواهد مقاله بنويسد وقتي ميخواهد جلسهاي را اداره بکند وقت کسي را تلف بکند مال مردم را کسي تلف بکند، اينها را قرآن تحريم کرده؛ لذا فرمود اين حرف، حرف جهاني است ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾، يک پيام جامعي دارد که هم در سوره مبارکه «حاقه» آمده هم در سوره مبارکه «واقعه» که محل بحث است آمده. پس رسول، رسول کريم است؛ قرآن، قرآن کريم است؛ آورنده ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ خدا هم که ﴿بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ﴾، ذات اقدس الهي کريم است و محور کرامت هم قرآن است هر کسي قرآنيتر شد، ميشود اکرم. قرآن دو قسم است يک قرآن صامت داريم همين که در محضر او هستيم، يک قرآن ناطق داريم که اهل بيت عصمت و طهارتاند، اينها دو تا نور نيستند؛ لذا فرمود هر چه ما گفتيم مطابق قرآن است و عرضه کنيد بر قرآن کريم. در همين آيات محل بحث هم فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ٭ لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، در پايان سوره «بروج» دارد: ﴿بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ٭ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾، اينجا دارد: ﴿فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾. مجد و عظمت هم در همين کتاب است اگر کسي بخواهد مجد پيدا کند بزرگ بشود با همين کتاب است.
بنابراين چون سفره کرامت پهن کرده، هيچ کسي را نااميد نميکند کسي نميتواند بگويد اين کتاب سخت است من نميتوانم بفهمم، نه اين طور نيست اين دلپذير هم هست مطابق با فطرت هم هست يک کتاب دشواري نيست. فرمود: ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾.[19] فرمود اين آسان است، اين چهار مطلب قبلاً گذشت يکي يُسر در برابر عُسر است؛ يکي ثقل در برابر خفّت است. فرمود اين کتاب ثقيل است؛ يعني وزين است؛ يعني خفيف نيست، بيمغز نيست. ﴿إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا﴾؛[20] وزين است؛ اما خفيف، بيمغز، سبک نيست. ثقيل در مقابل خفيف است. ثقيل به معناي سخت نيست به معني وزين است. اين دو در مقابل هم است؛ يکي صفت ثبوتي قرآن است؛ ديگری صفت سلبي؛ يعني وزين است سبکمغز نيست. آن دو وصف ديگر: ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾، براي پذيرش آسان است دلپذير است مطابق با فطرت است دشوار نيست يسير است عسير نيست عُسر نيست دشوار نيست، کسي نميتواند بگويد من نميتوانم قرآن بفهمم. حرف دل انسان را ميزند، چون حرف دل انسان را ميزند ميشود دلپذير، ميشود يسير. عسير و دشوار نيست. وزين است و سبک نيست. اينجا هم فرمود اين کتاب ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، مطهّرون را هم قرآن کريم مشخص کرد، فرمود چه چيزی پليدي است؟ يک؛ فرمود خيليها به دنبال پليدي ميروند، دو؛ قهراً خيليها از قرآن کريم محروماند، اين سه. چه چيزی پليدي است؟ در سوره مبارکه «حج» و امثال حج فرمود اينها آلودهاند؛ آيه سي سوره مبارکه «حج» اين است: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ﴾، وثن و صنم، اينها رجز هستند آلودهاند، ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾[21] هم همين است و هيچ بتي بدتر از بت نفس نيست. اين بيان نوراني پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) که فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[22] براي همين است. اين غرور و اين هويٰ آدم را تا به خاک نبرد رها نميکند. وقتي انسان را با خاک يکسان کرد ديگر دست از آدم برميدارد. حضرت فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»، اين ميشود هواپرستي. فرمود که هواپرستي، بتپرستي، صنمپرستي اين رجس است. رجس و نجس معنوي را هم فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾. در بخش پاياني سوره مبارکه «يوسف» آيه 106 فرمود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾؛[23] اکثر مؤمنين مشرکاند! در بحثهاي قبل هم حرف صدر الدين قونوي[24] گذشت که هيچ کس گناه نميکند مگر اينکه مشرک است؛ منتها توجه نميکند، چرا مشرک است؟ براي اينکه اگر کسي حالا دارد يک گناه ميکند يک وقت به جهت سهو است يک وقت به جهت نسيان است حالا چه حکم چه موضوع، به جهت سهو باشد يا به جهت نسيان باشد يا به جهت جهل علمي باشد جهالت عملي باشد اضطرار باشد اکراه باشد الجاء باشد همه اينها با حديث رفع[25] برداشته شده است. «رُفِعَ ... مَا لَا يَعْلَمُونَ»،[26] «رُفِعَ ... مَا اضْطُرُّوا»، «رُفِعَ ... مَا اسْتُکْرِهُوا»[27] اينها ديگر گناه نيست. آنجايي که عالماً «بالحکم و الموضوع» عامداً بدون إکراه بدون اضطرار دارد نامحرم را نگاه ميکند اين معنايش چيست؟ معنايش اين است که خدايا! تو گفتي: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾،[28] ولي من نظرم اين نيست بايد عمل کنم. حرف صدر الدين قونوي اين است که هيچ کسي گناه نميکند ﴿إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾، اين رواياتي که دارد: «لَا يَزْنِي الزَّانِي ... وَ هُوَ مُؤْمِن»،[29] «لَا يَغْتَابُ»[30] به همين برميگردد. چون معنايش اين است که خدايا! ميدانم ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾، تو گفتي، ولي نظر من چيزي ديگر است! اين است که در اين آيه 106 سوره مبارکه «يوسف» دارد اکثر مؤمنين مشرکاند. اگر در بعضي از روايات ما اين است که «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة»؛[31] يعني همين! اگر کسي بتواند در آن روز اين جمله را بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يقيناً بهشت برای اوست، براي اينکه اين هيچ وقت شرک نورزيد. اساس گرفتاري شيطان، ابليس محروم هم همين بود و گرنه با يک سجده نکردن کسي نماز نميخواند ملعون ابد نميشود، حالا يک سجده نکرده، به تعبير شيخنا الاستاد الهي قمشهاي:
جُرمش اين بود که در آينه عکس تو نديد ٭٭٭ ورنه بر بو البشري ترک سجود اين همه نيست[32]
حالا يک سجده نکرده ملعون ابد ميشود؟ خيليها آدم ميکُشند خيليها نماز نميخوانند ملعون ابد نميشوند اين صريحاً در برابر خدا ايستاد گفت نظر تو اين است نظر من اين است، اين بخشودني نيست. ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾،[33] شما نظرتان اين است من نظرم اين است. اينکه ميشود ﴿شَياطينَ الْإِنْسِ﴾[34] براي اينکه در اين مسير گام برميدارد. اگر در حين عمل يادش باشد که صريحاً خدا در قرآن فرمود اين کار را نکن اين همچون صاف دارد عمل ميکند پايانش معلوم نيست چه درميآيد. فرمود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾. از امام(سلام الله عليه) سؤال کردند که چيست؟ فرمود همين که ميگويند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»;[35] اوّل خدا دوم فلان شخص، اينهاست. امام(سلام الله عليه) ذيل اين آيه چند تا روايت است که اين را توجيه کرد. اينها دسترسيشان به قرآن کم است يا بعيد است يا سخت است، براي اينکه ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، حالا آن معاني که خود آنها عِدل قرآناند؛ مثل اهل بيت(عليهم السلام) که کسي توقع ندارد آن گونه بشود. نه از ما توقع دارند نه شدني است؛ اما ما قرآن را بفهميم و عمل کنيم. فرمود آدم بايد پاک باشد بتپرست پاک نيست. بت هم گاهي دروني است گاهي بيروني است. فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾، ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ﴾، بدترين بت همان بت درون است. اين آيه 106 سوره مبارکه «يوسف» فرمود که خيليها گرفتار شرک هستند. آن وقت آن رواياتي که دارد: «لَا يَزْنِي الزَّانِي ... وَ هُوَ مُؤْمِن»، معناي خودش را خوب روشن ميکند.
بنابراين اينکه فرمود: ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، اين است. بعد فرمود ما اين کتاب را فرستاديم شما در نگهداري و پاسداري اين کتاب خيلي بايد دقيق باشيد. در اين قسمتها به مواقع نجوم قَسم خورده. در قسمتهاي ديگر به خود ذات اقدس الهي قَسم خورده، در سوره «ذاريات» آيه بيست به بعد فرمود: ﴿وَ فِي الأرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ٭ وَ فِي أَنفُسِكُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ ٭ وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ ٭ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الأرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾، گاهي براي مطالب عاليه خدا به ذات خود سوگند ياد ميکند. اينجا هم به مواقع نجوم سوگند ياد کرد، بعد فرمود اين کتاب در کتاب ديگر است: ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾. اين «لا» را بعضي لاي ناهيه گرفتند، آن وقت اين ضمير را به قرآن برگرداندند يک حکم فقهي از آن استفاده کردند؛ يعني کسي بخواهد دستي به آيات نوراني قرآن بزند بايد باوضو باشد. اين در صورتي است که به قرآن برگردد؛ اما اگر به کتاب مکنون برگردد آن مساس فکري است؛ يعني دست فکر هيچ کس به کتاب مکنون نميرسد مگر مطهّر باشد. آن وقت اينجا آيه سوره مبارکه «احزاب» که اهل بيت را مطهّر را معرفي کرده است مصداق کاملش روشن ميشود که اين ﴿إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾؛ آن وقت آنها ميشوند مطهّر، آنها ميشوند کسي که با کتاب مکنون در تماس است و حضرت هم فرمود: «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه».[36]
﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾؛ آن وقت با اين کتاب نميشود آسان برخورد کند، روغنمالي بکنيم نميشود. دُهن، روغنمالي کردن، ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾ هم از همين قبيل است. در سوره مبارکه «قلم» آيه هشت به بعد فرمود: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ٭ وَ لاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ﴾، اين تساهل و تسامح هم همين است. آنها علاقهمندند که شما با روغنمالي دين، احکام و حقوق اسلامي را بگويي و بگذري، اينها هم روغنمالي کنند. فرمود ادهان، روغنمالي کردن، سهلانگاري کردن در حريم دين نيست. ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً﴾؛[37] محکم بگيريد مستمسک کنيد، ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾، يک بيان نوراني حضرت امير دارد که سوگند ياد ميکند فرمود: «مَا عَلَيَّ .... مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَان»؛[38] نه اهل دُهنام نه اهل وهن؛ من روغنمال نيستم روغنمالي کنم با دين. سهلانگار هم نيستم. نه اهل وهن هستم سست بگيرم نه روغنمال هستم. وقتي شمشير دست گرفتم اهل روغنمالي نيستم، اهل گذشت نيستم «مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَي مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَان»؛[39] نه دُهن نه وهن، چون ذات اقدس الهي دين را به دُهن و وهني نميسپارد. در سوره مبارکه «طه» به وجود مبارک موساي کليم و برادر بزرگوارش هارون(سلام الله عليهما) فرمود شما برويد با فرعون گفتگو کنيد او را هدايت کنيد؛ اما محکم و استوار باشيد، آيه 42 سوره مبارکه «طه» اين است: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَ أَخُوكَ بِآيَاتِي وَ لاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴾، اين ﴿تَنِيَا﴾ تثنيه است، «نون» به جزم افتاده است، اصلش «وَني» است، «وَني»؛ يعني سستي. وني و سستي در تو و برادرت نباشد. در نام من در ياد من در عهد من در کتاب من نميشود با سستي فرعون را از تخت کشيد به پايين، اين نميشود. ﴿وَ لاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴾، در ياد من در حفظ نام من شما دو بزرگوار به خودتان وَني، سستي، دُهن، وَهن راه ندهيد، اين کارش است. به همه انبيا اين حرفها را دارند نه اختصاصي به وجود مبارک پيغمبر باشد به انبيا ديگر هم همين طور فرمودند. اينجا هم فرمود آنها علاقهمندند که شما با روغنمالي مسئله را حلّ کنيد با تساهل و تسامح حلّ کنيد، اين گونه نميشود. ﴿أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُدْهِنُونَ﴾، پس اينجا که در سوره مبارکه «قلم» فرمود: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾؛ يعني آنها علاقهمندند که با روغنمالي و سهلانگاري حلّ بشود اين چنين نيست. در سوره مبارکه «آل عمران» در قصص انبيا فرمود آنها اگر دين را حفظ کردند به شماها رساندند، چون اهل دُهن و وَهن نبودند؛ آيه 139 سوره مبارکه «آل عمران» اين است: ﴿وَ لاَ تَهِنُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الأعْلَوْنَ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ﴾، وَهن و سستي به خود راه ندهيد در صحنه نبردِ با دشمنها؛ چه اينکه در همان سوره مبارکه «آل عمران» آيه 146 فرمود: ﴿وَ كَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكَانُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾؛ اقوام ديگر هم همين طور بودند آنها با استقامت و بردباري دين را به نسلهاي بعدي رساندند، شما هم با استقامت و بردباري بايد به نسلهاي بعدی برسانيد؛ لذا فرمود اينها علاقهمند بودند که شما با وهن و دُهن مسئله را پيش ببريد هرگز اين کار را نکنيد و شدني نيست و خداي سبحان هم اين را از شما نميپذيرد، پس مدهِن نباشيد، دُهنپذير نباشيد، روغنمال نباشيد ﴿أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُدْهِنُونَ﴾. ما سفره کرامت پهن کرديم، در اين سفره عزّت هست، حکمت هست، علم فراوان هست، و هر کس هم بيايد نه کم ميشود نه ما مضايقه داريم، ولي در چنين شرايطي يک عده تنها روزيشان اين است که بگويند ما قبول نداريم، همين! فرمود: ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ﴾، حالا چندين وجه براي اين آيه ذکر کردند ولي روشنترش همين است اين سفره که پهن است، همه چيز هم در آن هست، درب آن هم که باز است، کسي را هم که ممنوع نميکنند، کريمانه هم پذيرايي ميکنند، بياييد استفاده کنيد. از دور ميايستيد ميگوييد اين سِحر است و شعر است و تکذيب ميکنيد اين که نشد. شما روزيتان را اين قرار بدهيد که اين را تکذيب کنيد. برخيها خواستند بگويند به اينکه ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ﴾؛ يعني اين نعمتهاي فراواني که ما به شما داديم، به جاي اينکه شکرگزاري بکنيد بدل شکرتان اين است که تکذيب ميکنيد. آن هم درست است؛ اما فرمود ما اين سفره را که پهن کرديم، کريمانه هم که هست، هر که هم بيايد دعوت ميکنند، مزد هم که نميخواهيم: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾؛[40] مزد هم که نميخواهيم و چيزي هم به شما ميدهيم که سعادت دنيا و آخرت شما را تأمين ميکند. شما اگر همين ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[41] را عمل بکنيد، ببينيد دستگاه قضايي خيلي آرام ميشود. شما اين همه پروندهها براي اينکه اين به او بد ميگويد، بوقي ميزند کسي سرعت ميگيرد کمي تحمّل بکنيد حلّ ميشود. کجا ما تحمّل کرديم که طرف نيامد عذرخواهي نکرد؟ فوراً يا بد ميگوييم يا تُندروي ميکنيم. فرمود: ﴿قُولُوا﴾، اين اختصاصي به مسلمانها که ندارد. اينها بخشهاي بينالمللي قرآن است: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، نه «للمؤمنين». «إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ»،[42] ببينيد اين بيان روايات است که ائمه فرمودند اين بيان قرآن است. حالا آن قرآن ناطق است اين قرآن صامت است هر دو يک نحوه حرف ميزنند. فرمود شما در عالم ميخواهيد زندگي کنيد اديبانه زندگي کنيد مدام به اين بد بگو مدام به آن بد بگو اين براي چيست؟ چيزي کم نگذاريد: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، يک؛ ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾، دو؛ چک بيمحل نکشيد، دروغ نگوييد، جنسي که ميفروشيد زير و روي آن يک گونه باشد، دو گونه نباشد. پوسيدهها را مستور نکنيد، چيزی از مردم کم نگذاريد، اينها خيلي فهميدنش دشوار نيست اينها که مسائل بلند ﴿دَنا فَتَدَلَّي ٭ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنيٰ﴾[43] نيست که فهمش براي همه آسان نباشد، اين يک کار عملي است. فرمود اين کار را شما بکنيد به سعادت دنيا و آخرتتان ميرسيد، اينها يک دستورات عملي است جهاني است، اينها ميشود حقوق بشر. اينجا فرمود: ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ﴾، با اينکه سفره، سفره کرامت است. چند وجه ديگري هم براي ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ﴾ هست که حالا آنها شايد خيلي مهم نباشد. از اين به بعد مسئله احتضار مطرح است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره حجرات، آيه13.
[2]. سوره احزاب، آيه33.
[3]. سوره فصلت، آيه41.
[4]. سوره بقره، آيه269.
[5]. سوره انفطار، آيه6.
[6]. سوره حاقه، آيات38ـ43.
[7]. سوره حاقه، آيات44ـ47.
[8]. سوره نجم, آيات3 و 4.
[9]. سوره قلم، آيه9.
[10]. سوره شعراء, آيات193 و 194.
[11]. سوره عبس, آيات15 و 16.
[12]. سوره حاقه, آيه30.
[13]. سوره کهف, آيه29.
[14]. سوره حج، آيه52.
[15]. سوره حج، آيه52.
[16]. سوره أعراف، آيه54؛ سوره شعراء، آيه23؛ سوره قصص، آيه30.
[17]. سوره بقره، آيه83.
[18]. سوره أعراف، آيه85.
[19]. سوره قمر، آيات17و22و32.
[20]. سوره مزمل، آيه5.
[21]. سوره مدثر، آيه5.
[22]. مجموعة ورام، ج1، ص59.
[23] . سوره يوسف، آيه106.
[24]. شرح الاربعين حديثا، ص87؛ «و رد علي بغته في سر ذلک ان سبب ظهور حکم الغيرة و سلطنتها ليس نفس الفعل المحرم فقط، بل الموجب هو التلبس بصفة المشارکة لمقام الربوبيه، لان الاطلاق في التصرف و مباشرة الفعل کل ما يريد دون منع و لا قيد و تحجير من صفات الربوبيه، فانه الذي يفعل ما يشاء دون حجر و لامنع و من سواه، فالتقييد و الحجر من خصائصه، فمتي رام الخروج من صفات التحجير و طلب اطلاق التصرف بمقتضي ارادته فقد رام مشارکة الحق في اوصاف ربوبيته و نازعه في کبريائه، لاجرم کان ذلک سببا لظهور حکم الغيرة المستلزمة للغضب او العقوبة ان لم يتدارک العناية...».
[25]. وسائل الشيعة، ج15، ص369.
[26]. وسائل الشيعة، ج15، ص369.
[27]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص463.
[28]. سوره نور، آيه30.
[29]. الكافي(ط- الإسلامية)، ج2، ص32.
[30]. الخصال، ج2، ص571.
[31]. التوحيد(للصدوق)، ص27.
[32]. ديوان حکيم الهی قمشهای، ص516.
[33]. سوره اعراف, آيه12.
[34]. سوره انعام، آيه112.
[35]. تفسير نور الثقلين، ج2، ص476.
[36]. الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج8، ص312.
[37] . سوره آل عمران، آيه103.
[38] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه24؛ «وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَان».
[39] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه24؛ «وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَان».
[40]. سوره شوری، آيه23.
[41]. سوره بقره، آيه83.
[42]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص404.
[43]. سوره نجم, آيات8 و9.