آیت الله العظمی جوادی آملی:
راه مقابله با شبهات، فقط مطالعه و تحقيق نیست/انسان باید هم محقق و هم متحقق باشد
آیت الله العظمی جوادی آملی:
مهم ترین اثر یاد معاد، اجرای عدل و برپاداری قسط فردی و اجتماعی است

13 جمادی الثانیه سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها؛
ذکر مصیبت حضرت ام البنین(س) در بیان آیت الله العظمی جوادی آملی
آیت الله العظمی جوادی آملی:
یاد خدا و پناهندگی به او، بهترین راهکار رهایی از دام شیطان است

در آستانه 22 بهمن ماه؛
دعوت آیت الله العظمی جوادی آملی از مردم برای حضور در راهپیمایی 22 بهمن
آیت الله العظمی جوادی آملی در دیدار وزیر بهداشت بیان داشتند:
تاکید بر لزوم خودکفایی در زمینه پزشکی به ویژه دارو
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَديداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (10) رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً (11) اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً (12)﴾
بخش پاياني سوره مبارکه «طلاق» در آن معارف توحيدي است، گرچه صدرش درباره احکام خانواده است و به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله تعالي عليه) تأکيدي که قرآن بر حقوق زن دارد، مثل آن را در مسائل ديگر کمتر دارد، چون آنچه در جاهليت بود چه در جاهليت کهنه و چه در جاهليت نو، حق زن را نه خود زن رعايت ميکند، نه مرد. اين است که اساس خانواده به عفاف و حجاب است. اصرار قرآن کريم بر حق زن، براي آن است که اساس خانواده محفوظ باشد. سکينت را زن به عهده دارد، گرچه مسکن را مرد به عهده ميگيرد که ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾،[1] نفقه و کسوه و مسکن به عهده مرد است؛ اما سکينت به عهده زن است و زن وقتي ميتواند آرامش خانواده را حفظ بکند که حقوق او را خود او حفظ بکند و ديگران هم حقوق زن را محترم بشمارند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، چون قدرت در اختيار مرد است. از آن طرف هم فرمود اين حق ندارد خارج بشود مگر به اذن شما که اختيارش هم دست شماست از نظر تدبير. اينها هم حق مرد است و اساس خانواده را هم که دو چيز قرار داد، فرمود: ﴿جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛[2] يعني درست است جهيزيه و مهريه يک مسائل عرفي است و تأمين کننده بعضي از مسائل عاطفي است؛ اما آن دو رکن اساسي که خانواده را حفظ ميکند همين است: مودّت عاقلانه و رحمت مهربانانه، ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾. اين دو اصل است که خانواده را حفظ ميکند و مشترک هم هست؛ منتها آنکه قدرت عملي او بيشتر است، نفقه و کسوه و مسکن به عهده اوست؛ آنکه قدرت عاطفي او بيشتر است تأمين سکينت به عهده اوست. به هر حال عاطفه زن به مراتب قويتر از عاطفه مرد است. اينکه زود اشک ميريزد اين سرمايه است. اينکه شب نميخوابد تا بچه را بخواباند اين عاطفه است، اين يک سرمايه است. اين سرمايه را مرد ندارد، مرد زود عصباني ميشود؛ اما او ممکن است زود گريه بکند، اما اين گريه او نشانه مهرباني او و عطوف بودن اوست. اين سرمايه را ذات اقدس الهي داد اصولاً ميگويند صله رحم، صله رحم؛ يعني اين اصل است که خانواده را جمع ميکند. آنها که اهل احترام به خانواده هستند، احساس ميکنند ولو سنّشان به هفتاد هشتاد برسد، اگر يک مادر پيري داشته باشند، با اينکه تمام کارهاي مادر را اينها انجام ميدهند؛ اما همين که مادر را از دست بدهند احساس غربت ميکنند. خيلي از دوستان ما خودشان به سن هفتاد سالگي رسيدند؛ اما کاملاً احساس غربت ميکنند اگر مادرشان را از دست بدهند. پدر يک چيزي ديگر است، مادر يک چيز ديگر است جامعه را عاطفه اداره ميکند.
بارها به عرض شما رسيد الآن مشکلات ما در شدت طلاق براي اينکه اين عاطفه خيلي کم شد. اين مهربانی خيلي کم شد. اين ادب خيلي کم شد. ما يک کشور هشتاد ميليوني هستيم که بيست ميليونش يا کودک هستند يا پيرزن هستند يا پيرمرد، شصت ميليون هم که مرتّب شب و روز باهم دعوا دارند، براي اينکه اين پانزده ميليون پرونده اين پانزده ميليون که با خودشان دعوا ندارند، با پانزده ميليون ديگر دعوا دارند. اين سي ميليون هم که در آسمانها زندگي نميکنند، در همين شهر و روستا سر ميکنند. هر کسي هم به هر حال با يک مأنوس است. حداقل شصت ميليون شب و روز ما با هم دعوا داريم. چه وقت اين کشور بايد نجات پيدا کند خدا ميداند! تنها عاملش قرآن است و روايات. عاطفه، محبت، ادب.
اين بيان نوراني را چندين بار خوانديم فرمود حرفهاي ما عاطفه ايجاد ميکند: «أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْض»،[3] اينکه سنگ روي سنگ بند نميشود را همه ما ميدانيم کسي بخواهد برجي بسازد سنگي را که گذاشت، سنگ ديگر روي اين سنگ بند نميشود. يک ملات نرم ميخواهد. حضرت فرمود حرفهاي ما، ادب ما، احترام ما، آن ملات نرم است. اين پانزده ميليون را به صفر ميرساند. آدم وقتي کسي بوقي زده، چيزي گفته، فوراً پرونده تشکيل نميدهد!
بنابراين ما اين جنگ را که برکات فراواني داشت براي ما مُشت آورد، ما بايد بدانيم که اين مُشت برای همان مرز جنگي است. وقتي آمديم داخل شهر، بايد باز بشود به صورت مصافحه در بيايد. اين بياني که حضرت فرمود حرفهاي ما جامعه را نرم ميکند همين است فرمود: «مَثَلُ المُؤمِنَينِ إذَا لِقِيَا مَثَل اليَدَيَنِ تَغسِلُ اِحدَيهُمَا الأُخرَي»؛[4] حالا کسيکه هر دو دستش خاک است، اين دست را هر چه بمالي که پاک نميشود. اين دو تا دست ولو هر دو خاکي هستند وقتي به هم ميرسند زير شير پاک ميشوند، «مَثَلُ المُؤمِنَينِ إذَا لِقِيَا مَثَل اليَدَيَنِ تَغسِلُ اِحدَيهُمَا الأُخرَي»؛ شما اگر اين دست را مرتّب ببري زير شير، پاک نميشود، اين دو تا دست را بايد کنار هم بگذاري پاک بشوند با اينکه هر دو خاکي هستند. وقتي به هم ميرسند پاک ميشوند. فرمود برادران مؤمن همين هستند ما اگر اين پانزده ميليون را به صفر رسانديم طلاق هم صفر ميشود ازدواج هم آسان ميشود زندگي هم آسان ميشود.
اين درست است که ما به حرمهاي مشرّف ميشويم، ميگوييم: «کَلامُکُم نُورٌ»،[5] اما اين نور را بايد در جامعه پياده کنيم. همين امامي که به او ميگوييم: «کَلامُکُم نُورٌ»، فرمود هيچ خانهاي با طلاق ويران نشده که اين بافت فرسوده را به آساني بشود ساخت.[6] اين همه بافت فرسوده است که شهرداري دارد ميسازد؛ اما آن پدر بيچاره، آن مادر بيچاره هر وقت اين دختر يا پسر را ميبينند در حال غصّه هستند، منتها حالا نميتوانند بگويند. اين درد در دست خود ماست، از جاي ديگر نيامده است. ما اگر اين پروندهها را به صفر برسانيم لااقل به صد تا برسانيم به هزار تا برسانيم خيلي از مشکلات ما حلّ ميشود.
فرمود پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) همان ذکر ممثّل است حالا يا عطف بيان است يا بدل، ولي به هر حال انسان جزم پيدا کند که منظور از ذکر، پيغمبر است، اين سخت است. گرچه سيدناالاستاد اوّل اين را تقويت کرد، بعد احتمالهاي ديگر را هم ذکر کردند که به هر حال ذکر يعني قرآن، رسول يعني پيغمبر و اينها «اهل الذّکر» هستند؛ منتها روي شدت ارتباطي که بين قرآن و عترت است گاهي اينها را عطف بيان قرار ميدهند بنا بر اينکه ﴿رَسُولاً﴾، عطف بيان ﴿ذِكْراً﴾ باشد يا بدل قرار ميدهند براي اينکه بدل باشد.
﴿يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ﴾ که بحث آن گذشت، اگر کسي اهل ايمان نبود، او را از ظلمت به نور خارج ميکند و اگر اهل ايمان شد، برابر آيه سوره «نور» که فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ﴾،[7] مشکات است و مصباح است و زجاجه است «نور علي نور» ميشود. نه اينکه خروج از ظلمت به نور بشود. کسي که وارد حوزه ايمان و قرآن و عترت و ولايت شد، اين نور است؛ منتها از نور ضعيف بخواهد به نور قوي بشود، ميشود «نور علي نور»، نه خروج از ظلمت به نور. اگر هم يک وقت تعبير شد، نسبي است؛ لکن برابر آيه سوره مبارکه «نور» که فرمود نور خدا درجاتي دارد، مشکات يعني جايي که ديوار سوراخ ميکردند که چراغ را آنجا بگذارند. چراغدان را ميگفتند مصباح. آن يک مقدار نور ميگيرد، چون مجاور مصباح است. مصباح يک مقدار نور ميگيرد براي اينکه در مجاور زجاجه است. زجاجه نور بيشتري ميگيرد چون در کنار نور است. خود نور هم که شفاف است. مصباح در مشکات است و زجاجه دارد «نور علي نور» است. «نور علي نور» غير از خروج از ظلمت به نور است.
بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً﴾، پاداش نيک به انتظار اوست و رزق حَسني که خدا معين کرده است در اختيار اوست.
پايانبخش اين سوره بسيار مطلب بلندي دارد و آن اين است که در بخش پاياني سوره مبارکه «ذاريات» همان آيه معروف است که هدف خلقت را عبادت ميداند؛ يعني آيه 56 سوره مبارکه «ذاريات» اين است: ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ﴾.[8] برخيها خواستند بگويند که اين ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾؛ يعني «ليعرفونِ»[9] و مانند آن. آنها هم بيراهه نرفتند، ولي ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾؛ يعني بايد عبادت کنند؛ منتها عبادت بدون معرفت درست نيست، اين اصل را که معرفت است، در آيه پاياني سوره مبارکه «طلاق» بيان کرده که ما کلّ نظام را خلق کرديم تا شما عالم بشويد. آيه 56 «ذاريات» دارد که ما شما را خلق کرديم براي اينکه عابد بشويد. نظام را خلق کرديم براي اينکه شما عالم بشويد. پس ما يک علم توحيدي داريم که در جهانبيني تام است يک عبادت بندگي داريم که وظيفه شرعي را انجام بدهيم. آن ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾ معناي خودش را دارد، اين هم معناي خودش را دارد.
فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ﴾، حالا توضيحي درباره «سماوات سبع» قبلاً گذشت، حالا اجمالاً هم اشاره ميکنيم. ﴿وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾، که تماثل در چيست؟ در عدد است، کمّ است، کيف است يا منازل امر الهي بودن است؟ ﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ﴾؛ امر الهي از همه اينها عبور ميکند تا به شما برسد. به هر حال ذات اقدس الهي ربّ کلّ شيء است او فرمان را که ربّ کلّ شيء است صادر ميکند. اين به نحو تجافي نيست، به نحو تجلّي است که از بالا عبور ميکند بدون اينکه اين وسطها را رها بکند از همه اين وسطها ميگذرد تا به شما برسد. ﴿اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾، آيا در عدد مثل اينهاست؟ يا کيفيت مثل اينهاست؟ يا در منازل امر بودن مثل اينهاست؟ يا در ساجد و شاکر بودن مثل اينهاست؟
روايتي از وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) است که دستان شريفشان را آوردند گفتند: «أرضٌ و سماءٌ، أرضٌ و سماءٌ»[10] همان طوري که هفت آسمان است هفت زمين است. حالا يا طبقات هفتگانه است يا اقاليم سبعه است يا آن طوري که از ظاهر تمثيل حضرت برميآيد اين هم طبقات هفتگانه را ميرساند؟ ﴿اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ﴾، چون هيأتهاي قبلي مثل هيأت بطلميوسي و اينها بالاخره پذيرفته شده علم روز بود. هم حکما در بحثهاي طبيعي از اين هيأت بطلميوسي کمک ميگرفتند هم محدّثان و مفسّران ما. مفسّران ما وقتي که ميخواستند سبع سماوات را تفسير کنند برابر همين حرفهاي بطلميوس که قمر و عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل اينها هفت کوکب سيّارند که در هفت آسمان هستند آن وقت فلک هشتم فلک ثوابت است ستارههايي که حرکت نميکنند به زعم سابقان در فلک هشتم هستند. فلک نهم را فلک الافلاک و فلک اطلس ميناميدند که همه اين افلاک هشتگانه درون آن فلک نهم هستند، آن فلک نهم بيستاره است و هيچ ستارهاي در او نيست و شب و روز او يک دور به دور خود ميگردد و همه اين کواکب ثابت و سيّار به تبع او حرکت ميکنند. اين رهآورد هيأت بطلميوسي بود؛ البته اقدمين اين طور فکر نميکردند. اقدمين مسائل سماوات را در فنّ رياضي ذکر ميکردند. مدار ترسيم ميکردند، نه فلک. جِرم ترسيم ميکردند دايره ترسيم ميکردند براي فهماندن. از اقدمين به قدما، از رياضي به طبيعي درآمده کمکم شده جسم. نقشه کشيدند فلک را جسم دانستند و مانند آن. بعد مسئله خرق التيام و اينها مطرح شد و اينها.
ولي از رياضي به طبيعي آمدن خيلي تنزل است، خيلي پيامدهاي تلخي هم براي مبنا داشت. آنها اصلاً اين را جسم نميدانستند تا ما بگوييم خرق التيام هست تا مثلاً معراج چگونه ميشود و امثال آن. اينها که به صورت طبيعي يعني از اقدمين به قدما، به مراحل مياني رسيد و فلک را و آسمان را جسم دانستند آن وقت درباره معراج و امثال معراج مشکلي برايشان پيش آمد.
به هر تقدير محدّثان ما و مفسّران ما هم همين طور معنا ميکردند. اين طور نيست که فلسفه مشکل داشته باشد. اين مطلبي بود مربوط به فنّ نجوم و طبيعي اقدمين، بعد قدما، اصلاً مسئله فلسفي نيست؛ چه اينکه مسئله تفسيري نيست، مسئله روايي نيست. اينها جزء اصول موضوعه بود که از آنجا گرفتند به فلسفه يا کلام يا تفسير يا روايي راه پيدا کرده است. اگر کسي خوشباورانه اين مطالب را قبول کرده باشد، ميشود اصول موضوعه و اگر کسي باور نداشته باشد و نقد داشته باشد، ميشود مصادرات. اينکه مرحوم حکيم سبزواري مقدمات را ذکر کرده، مقدمات را يا خود آن علم به عهده دارد که ميشود علوم متعارفه. يا از جاي ديگر ميگيرد، اگر از جاي ديگر ميگيرد:
و إن مع النکرة و العناد ٭٭٭ مصادرات سم ذي المباد[11]
اين ميشود مصادره به مطلوب، براي اينکه ثابت نشده است. اما اگر نه، با حُسن ظن و با قبول پذيرفته شد، ميشود اصول موضوعه. همان قضايا اگر با قبول پذيرفته شد ميشود اصول موضوعه. به تعبير اينها پيشفرض و اگر با عناد و نُکره و انکار گفتگو ميشود، ميشود مصادره به مطلوب
و إن مع النکرة و العناد ٭٭٭ مصادرات سم ذي المباد
شما ببينيد در روايات ما هست که بين نفخ صور اوّل و نفخ صور دوم چهارصد سال فاصله است. حالا که نفخ شد، بساط آسمان و زمين که برچيده شد! ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب﴾؛[12] «سجل»؛ يعني طومار. فرمود ما بساط کلّ آسمان و زمين را جمع ميکنيم. «دکة السماء» شد، «دکة الارض» شد، «دکة الشّمس» شد، «کوّرت الشمس» شد، همه اينها بساطش برچيده شد. وقتي بساطش برچيده شد ما شب و روز نداريم تاريخ نداريم تا بگوييم بين نفخ اوّل و نفخ دوم چهارصد سال فاصله است! ببينيد مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) چه کار کرده؟ چاره نداشت اين کار را بکند. خدا غريق رحمتش کند! ايشان در جلد چهاردهم طبع رحلي که «السماء و العالم» در آنجاست آن را فرموده است. حالا در چاپهاي اخير شايد جلد چهل و پنجاه و اينها باشد. اگر کسي خواست تحقيق کند حتماً يعني حتماً! وگرنه بحثهاي علمي نميشود که کسي چيزي را بشنود به منبع مراجعه نکند و يادداشت نکند به جايي نميرسد. مرحوم مجلسي در «السماء و العالم» بحار فاصله چهارصد ساله بين نفخ اوّل و دوم را اين طور توجيه ميکند که همه اين سماوات بساطش برچيده ميشود مگر فلک الافلاک[13] يعني همان فلک نهم که آن با گردش خود شب و روز درست ميکند سال و ماه درست ميکند. اگر زمين نباشد شب و روز کدام است؟ اصل فلک الافلاک خبري از آن نيست. حالا شما آن را گفتيد ثابت است، اين برخلاف همه ظواهر است که کلّ نظام بساط آن برچيده ميشود، يک؛ وقتي شما زمين نداشته باشيد تاريخ نداريد. چه چيزي شب ميشود؟ چه چيزي روز ميشود؟ چه چيزي تاريک ميشود؟ کجا روشن ميشود؟ شمس نداشته باشيد، قمر نداشته باشيد، زمين نداشته باشيد، حالا بر فرض فلک الافلاک داري! اينها ناچاري بود که اين بزرگان، مفسّران ما همين کار را ميکردند، محدّثان ما همين کار را ميکردند؛ چه اينکه حکماي ما همين کار را ميکردند، متکلمين ما همين کار را ميکردند. اما حالا ثابت شد که ما فلکي داشته باشيم و اينها در فلک باشند نيست. اين اجرام سماوي هستند مرتّب دارند حرکت ميکنند و عددشان را هم غير از ذات اقدس الهي کسي نميداند.
«علي أي حال» اينکه وجود مبارک امام رضا دست را روي دست گذاشتند فرمودند: «أرض و سماء، أرض و سماء»، اين نشان ميدهد که ما أرضين فراواني داريم در طول همين زمين و در طول آسمان.
پرسش: ...
پاسخ: آنچه را که فعلاً آوردند براي ما هم اصول موضوعه است. اگر خوشباورانه قبول بکنيم چون فنّ ما نيست آنها بلد هستند، ميشود اصول موضوعه. اگر باور نداشته باشيم ميشود مصادره به مطلوب. به هر حال علم به اينها ميگويند، اگر چيزي کشف شده را که آنها قدرت ندارند بگويند آنچه ما کشف کرديم همين است. آنها به دنبال تتميم کشف هستند. ولي اين مقدار هست که همه آنچه را که قبلاً گفتند مطابق با قرآن نيست، برخي مخالف قرآن است. آنها ميگفتند قمر در آسمان اوّل است عطارد در آسمان دوم است، زهره در آسمان سوم است، شمس در آسمان چهارم است، مريخ و مشتري پنجم و ششم هستند، زحل هفتم است. و ستارههاي غير متحرک در آسمان هشتماند. اما قرآن دارد که ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[14] يعني همه اين ستارهها در آسمان اوّل است. پس معلوم ميشود آسمان به اصطلاح قرآن چيزي ديگر است، به اصطلاح نجوميها چيزي ديگر است. فرمود تمام اينها در آسمان اوّل است، آن آسمان دنيا، آسماني که أدون است، نزديکتر به شماست تمام اينها در همين آسمان اوّل است؛ يعني آن شش آسمان ديگر را خبر نداريد از آن.
بنابراين اينکه فرمود: ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾[15]يک حساب ديگر دارد. يک بيان نوراني از حضرت امير است که سيدناالاستاد ميفرمايد اين جزء غرر روايات ماست. کسي را فرستادند که سؤال بکند بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ «كَمْ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء»؟ حضرت دو تا جمله نوراني فرمود که سيدناالاستاد اين دو تا جمله را شرح کردند. حضرت فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»؛[16] يعني اگر آسمان ظاهر را سؤال ميکني تا چشم ميبيند. جا براي حدّ و حصر نيست. اگر آسمان باطن را سؤال ميکنيد که ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾، ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾،[17] آه مظلوم! آه مظلوم آنجا ميرود. اين جزء غرر روايات ماست. آه مظلوم کجا ميرود؟ چه کسي گوش ميدهد؟ آنهايي که زمام امر دستشان است نميگذارند اين آه طول بکشد.
ببينيد در جريان آخرين وداع سالار شهيدان(سلام الله عليه) با امام سجاد که حالا در آستانه ماه صفر هستيم، اين را امام باقر ميفرمايد شما را من وصيت ميکنم به چيزي که جدّم حسين بن علي به پدرم امام سجاد(سلام الله عليهما) در آخرين لحظه وداع آن وصيت را کردند. اين را امام باقر از امام سجاد از امام حسين(سلام الله عليه) نقل ميکند که خود امام باقر در آخرين لحظه اين وصيت را ميکند ميگويد من شما را وصيت ميکنم به چيزي که جدّم حسين بن علي در آخرين لحظه به پدرم امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود. چه فرمود؟ فرمود: «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»؛[18] پسرم علي! ظلم همه جا بد است. به کسي که هيچ پناهي جز خدا ندارد به او ظلم نکن، براي اينکه او هيچ پناهي ندارد فقط آه ميکشد. اين آه يقيناً ويرانکننده است. شما ببينيد بسياري از اسرار کربلا را اينها بايد بگويند. جريان قمر بنيهاشم(سلام الله عليه) وارد شد و دست روي آب گذاشت و «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْن»[19] را که غير از امام صادق کسي نميداند. چه کسي آنجا بود که بشنود يا در درون قلب وجود مبارک عباس بن علي باشد که «فَذَكَرَ»، چه کسي آنجا بود؟ حضرت که حرفي نزد. بر فرض هم حرفي ميزد که کسي در آن غوغا و ضوضاء نميشنيد. اين را فقط امام صادق ميداند که چرا وجود مبارک قمر بنيهاشم آب به دهن نبرد؟! اين را اينها ميدانند و گرنه کسي چه خبر دارد؟
اينجا هم ميفرمايد آخرين وصيت اين است که ظلم همه جا بد است. حالا يک وقت ظلم به مملکت است، يک وقت به ملّت است، يک وقت در داخله خانواده است. فرمود: «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»، چون اين بيچاره آهي ميکشد، اين آه بکشد يعني چه؟ خدا مرحوم ابن بابويه قمي را غريق رحمت کند! اين کتاب توحيد او يک کتاب قيّمي است خيلي کتاب پربرکتي است. ايشان در همان کتاب توحيد دارد که وجود مبارک امام صادق با بعضي از اصحاب رفتند به عيادت بيماري. آن بيمار وضعش خوب نبود آه ميکشيد. آن کسي که در خدمت حضرت بود گفت چرا ميگويي آه؟ بگو يا الله! حضرت فرمود: «إِنَّ آهِ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»،[20] اين بيمار همان را ميخواهد؛ منتها حالا حال ندارد بگويد «يا الله». «إِنَّ آهِ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل». چقدر اين روايت شيرين است! مظلومي که هيچ پناهگاه ندارد، وقتي آه ميکشد يعني چه؟
امام (سلام الله عليه) فرمود اگر منظورتان آسمان ظاهر است، «مَدُّ الْبَصَرِ»، اگر منظورتان آسمان باطن است، آه مظلوم: «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»؛ دعاي مظلوم. اين خدايي که فرمود: ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾ اين است. اين خدايي که فرمود: ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾، اين است. آسمان که تنها اين نيست. مدبّراتي هستند، مأموراني هستند، گيرندگان وحي الهي هستند، آنها هم هست. ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾، به چه کسي وحی کرده؟ پس معلوم ميشود که کساني آنجا هستند که تدبير بکنند. اين امر از بالا عبور ميکند ﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ﴾، به نحو تجلّي نه به نحو تجافي.
اين هم از بيانات نوراني حضرت امير است که در نهج البلاغه اصل خلقت را تجلّي ميداند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»[21] مستحضريد که تجلّي غير از تجافي است. تجافي مثل باران است که وقتي بالا هست پايين نيست؛ وقتي پايين هست بالا نيست. اين ميشود نزول به نحو تجافي. اما تجلّي اين است که وقتي بالا هست ميتواند با حفظ اينکه بالا هست پايين هم بيايد. الآن شما يک مطلب علمي و عقلي يا فقهي يا اصولي را بررسي ميکنيد بعد ميخواهيد بنويسيد يا براي شاگردانتان بگوييد. اين مطلب عقلي علمي در عاقله شما هست. بعد ميآيد به مرحله خيال که آيا فارسي بگوييد عربي بگوييد چند مقدمه داشته باشد؟ چند تا خاتمه؟ اين تنزّل کرده از عقل به خيال. بعد دست به قلم ميکنيد مينويسيد يا شروع به سخن ميکنيد درس ميگوييد. اين آمده به گوش شنونده يا به چشم خواننده رسيد؛ اما اين طور نيست که از عاقله شما آمده باشد مثل اشک و حالا چيزي در عاقله شما نباشد. در عاقلهتان هست، در خيال و وهمتان هست، در محدوده کاغذ و کتاب هم هست. اين را ميگويند تجلّي. تجلّي اين است که در بالا هست هست، مرحله بعدياش که مياني است، مرحله نازلهاش پايين است. تجافي اين است که وقتي بالا هست پايين نيست، وقتي پايين است بالا نيست، مثل باران. حضرت فرمود خلقت به نحو تجلّي است نه به نحو تجافي: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه». شما دعاي شب بيست و هفتم ماه رجب که شب مبعث است آنجا اين کلمه نوراني را ميبينيد که خدا تجلّي اعظم کرده است در دعاي شب بيست و هفتم رجب همين است. تجلّي اعظم به اين است که حضرت را به مقام شامخ رسالت رساند. تنزّلشان به نحو تجلّي است نه به نحو تجافي است.
﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ﴾، از آن مراحل عالي امر الهي تنزّل ميکند تا به زيد برسد؛ لذا اين ميشود «حبل الله» اگر اين را خوب نگه دارد، ميتواند ارتباطش را با ذات اقدس الهي برقرار کند. فرمود ما عالم را براي همين خلق کرديم. نيازي ندارد که ما ﴿لِيَعْبُدُونِ﴾ را به معناي «ليعرفون» بگيريم. اين آيه ميگويد مسائل علمي راز و رمز خلقت است آن آيه ميگويد مسائل عملي و عبادت راز و رمز خلقت انسان است. انسان و جن براي عبادت خلق شدند کلّ عالَم براي معرفت اينها خلق شدند.
﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ﴾، اگر خدا به ﴿كُلِّ شَيْءٍ قَدير﴾[22] است، هيچ کس نااميد نميشود. چرا يأس از رحمت کفر است؟ يأس از رحمت يعني ديگر کسي نيست که مشکل ما را حلّ کند، اين کفر است. يک وقت است کسي ميگويد من ديگر لياقت ندارم، آن حرفي ديگر است. يک وقت ميگويد ديگر قدرتی نيست که مشکل ما را حلّ کند، اين کفر است. يأس از رحمت تنها معصيت نيست؛ يعني ديگر کسي نيست که مشکل ما را حلّ کند. اگر قدرت نامتناهي دارد کلّ عالم را او آفريد کلّ عالم در اختيار اوست، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[23] هر چه در عالم هست سربازان الهي هستند، آن وقت در برابر قدرت خدا چيزي استنکاف ندارد؛ لذا اگر کسي ـ معاذالله ـ بگويد ديگر کسي نيست که مشکل ما را حلّ کند، مگر اينکه نفهمد که دارد چه ميگويد و گرنه ﴿لا يَيْأَسُ﴾ از رحم او ﴿إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ﴾.
﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا﴾، پس کلّ خلقت براي اينکه شما عالم بشويد، موحّد بشويد. حالا برکات ديگر دارد جنبي است. ﴿لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ﴾، ديگر جا براي يأس نيست.
يک بيان نوراني مرحوم کليني نقل کرد که وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در يکي از جبهههاي جنگ اصحاب يک طرف، حضرت يک طرف قرار گرفت حالا باراني آمد يا آبي آمد سيلي آمد حضرت فاصلهاي از نظاميهاي خود داشت و داشت استراحت ميکرد. يکي از مشرکان از اين فرصت سوء استفاده کرد آمد بالاي سر حضرت شمشير کشيد گفت: «مَنْ يُنْجِيكَ مِنِّي»؛[24] حالا تو که ستادت از تو فاصله دارند تو هم که تنها هستي زير شمشير من هستي! «مَنْ يُنْجِيكَ مِنِّي»؟ مرحوم کليني نقل ميکند که ذات مقدس حضرت در کمال آرامش «الله»! يعني بين شمشير تو و سر من يک قدرت غيبي فاصله است او باور نکرد فشار آورد که شمشير را بزند، سُر خورد و افتاد و خودش يک طرف، شمشير يک طرف، حضرت بلند شد شمشير را گرفت گفت حالا «مَنْ يُنْجِيكَ مِنِّي»؟ عرض کرد شما بزرگ هستي. شما بخشنده هستي. حضرت فرمود پا شو من بخشيدم، اين ميشود مظهر ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾.
هيچ وقت انسان نااميد نميشود. بله ممکن است بگويد کار از دست من و زيد ساخته نيست؛ اما وقتي يک قدرت بيکراني در عالم هست و به ما از هر چيزي نزديکتر است: ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[25] هست اين است. آن وقت سيدناالاستاد اين بيان نوراني که فرمود فاصله بين زمين و آسمان ظاهرش را ميخواهيد: «مَدُّ الْبَصَرِ»، باطنش را ميخواهيد: «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»، فرمود اين «من غرر» روايات است. ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾ اين است، دعاي مظلوم اثر دارد سرّش اين است.
﴿لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً﴾، اين ﴿أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً﴾ غير از ﴿أَحْصَي كُلَّ شَيءٍ عَدَداً﴾[26] است. خدا عدد هر چيزي را ميداند؟ بله ميداند؛ اما جميع احکام و حِکَمش را هم ميداند، چون خودش داد. اين ﴿أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً﴾، اقواي از ﴿أَحْصَي كُلَّ شَيءٍ عَدَداً﴾ است. آنجا عدد يعني رقم را ميداند، بله ميداند؛ اما حالا حکمشان چيست؟ وجوب است؟ امکان است؟ حق است؟ باطل است؟ صدق است؟ کذب است؟ حَسَن است؟ قبيح است؟ خير است؟ شرّ است؟ جميع احکام و حِکَم را ميداند. ﴿قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً﴾، لذا در قيامت انسان تعجب ميکند: ﴿ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً﴾، فرمود چيزي مانع علم خدا نيست؛ نه بزرگي، نه کوچکي، نه دوري، نه تاريکي، نه ريزي. در زمين باشد باشد، در ليل باشد باشد، در نهار باشد باشد. ﴿وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ﴾، خيلي خيلي ريز باشد ميداند. ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ باشد محجوب باشد ميداند، در ظلمات باشد ميداند. اميدواريم که آنچه خير و صلاح است خدا به اين مملکت عطا کند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره روم، آيه21.
[2]. سوره روم، آيه21.
[3]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص186.
[5]. من لا يحضره الفقية، ج2، ص616.
[6]. الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج6، ص54؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الْعُرْسُ وَ يُبْغِضُ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاق». وسائل الشيعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِيمَةِ أَيِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعْمَرُ بِالنِّكَاحِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ يَعْنِي الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَكَّدَ فِي الطَّلَاقِ وَ كَرَّرَ الْقَوْلَ فِيهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».
[7]. سوره نور، آيه35.
[8]. سوره ذاريات، آيه56.
[9]. رحمة من الرحمن فى تفسير و اشارات القرآن، ج2، ص145.
[10]. ر.ك: تفسير القمي, ج2, ص328 و 329.
[11]. شرح المنظومة، ج1، ص58.
[12]. سوره انبياء، آيه104.
[13]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج6، ص330.
[14]. سوره صافّات، آيه6.
[15]. سوره ذاريات، آيه22.
[16]. الغارات(ط ـ الحديثة)، ج1، ص188.
[17]. سوره فصلّت، آيه12.
[18]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص331.
[19]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج45، ص41؛ مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة من الواجبات و المستحبات(ط ـ القديمة)، ص177.
[20]. التوحيد(للصدوق), ص219.
[21]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه108.
[22]. سوره بقره،آيات20و106و109.
[24]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج8، ص127؛ «أَبَانٌ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامْ نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فِي غَزْوَةِ ذَاتِ الرِّقَاعِ تَحْتَ شَجَرَةٍ عَلَي شَفِيرِ وَادٍ فَأَقْبَلَ سَيْلٌ فَحَالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَرَآهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُسْلِمُونَ قِيَامٌ عَلَي شَفِيرِ الْوَادِي يَنْتَظِرُونَ مَتَي يَنْقَطِعُ السَّيْلُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ لِقَوْمِهِ أَنَا أَقْتُلُ مُحَمَّداً فَجَاءَ وَ شَدَّ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بِالسَّيْفِ ثُمَّ قَالَ مَنْ يُنْجِيكَ مِنِّي يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ رَبِّي وَ رَبُّكَ فَنَسَفَهُ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامْ عَنْ فَرَسِهِ فَسَقَطَ عَلَي ظَهْرِهِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَخَذَ السَّيْفَ وَ جَلَسَ عَلَي صَدْرِهِ وَ قَالَ مَنْ يُنْجِيكَ مِنِّي يَا غَوْرَثُ فَقَالَ جُودُكَ وَ كَرَمُكَ يَا مُحَمَّدُ فَتَرَكَهُ فَقَامَ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ لَأَنْتَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَكْرَمُ».
[25]. سوره حديد، آيه4.
[26]. سوره جن، آيه28.