آیت الله العظمی جوادی آملی:
یاد خدا و پناهندگی به او، بهترین راهکار رهایی از دام شیطان است

در آستانه 22 بهمن ماه؛
دعوت آیت الله العظمی جوادی آملی از مردم برای حضور در راهپیمایی 22 بهمن
آیت الله العظمی جوادی آملی در دیدار وزیر بهداشت بیان داشتند:
تاکید بر لزوم خودکفایی در زمینه پزشکی به ویژه دارو
آیت الله العظمی جوادی آملی:
می توانیم مشکلات کشور را با اتکاء به دین حل کنیم/ عزیزان دانشگاهی و حوزوی «دانش» را با «کار» همراه کنند
آیت الله العظمی جوادی آملی:
زبان گفتگو با جهان باید زبان عقل باشد/ حرف اولِ ما در گفتمان جهانی «توحید» باشد

آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق بیان داشتند:
عفاف، تنها برای زنها نیست/ کمک به فقرا جزء برنامههای بینالمللی اسلام است
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ (۱۱) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَي رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ (۱۲) اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۳) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۱٤) إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (۱۵)﴾
سوره مبارکه «تغابن» که در مدينه نازل شد، گذشته از مطالب ديگر، شرحي از صحنه قيامت را هم به همراه دارد. در بحثهايي که در خلال اين سوره به عمل آمد، روشن شد که در قيامت، گرچه «يوم الجمع» است، «يوم الفصل» هم هست. همه مجموع هستند، نه مُجتمِع؛ يعني زندگي آنجا زندگي اجتماعي نيست که با سَبب يا نَسب صورت بپذيرد؛ هم ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾،[1] هم ﴿فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ﴾؛[2] لذا در عين حال که «يوم الجمع» است، «يوم الفصل» است؛ همه مجموع هستند، نه مجتمِع. فرق مجموع و مجتمِع هم در آيات گذشته بيان شد.
اما اين برای صحنه برزخ است و برای صحنه قيامت. وقتي کارها رسيدگي شد، تبهکارها با اذناب و اقمار خود مشخص شدند، پرهيزکاران با پيروان خود مشخص شدند، آنگاه در بهشت، مؤمنان را با اولياي خود يا با فرزند خود، يکجا جمع ميکنند که لذت بيشتري ببرند و کفّار را با همسران خود و فرزندان خود يکجا ميسوزانند که تا رنج بيشتري تحمّل کنند. «فتحصّل ان للبرزخ حکماً و للسّاهرة المعاد حکماً و للجنّة و النّار حکماً آخر».
در آيه 95 سوره «مريم» فرمود: ﴿وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾؛ هيچ کس با ديگري نميآيد، چون هر کسي مشغول کار خودش است. حضرت امير هم در جريان برزخ فرمود: «جِيرَانٌ ... لَا يَتَزَاوَرُون»؛[3] همسايههايي هستند که از يکديگر خبر ندارند. وقتي به مؤمنان قبرستان سلام کرد، يک سخنراني مبسوطي دارد که در خطبههاي نهج البلاغه آمده که اينها همسايههايي هستند که از يکديگر باخبر نيستند. هيچ کس نميداند که اين کسي که در کنار او هست، در چه وضعي است و چه حالتي دارد.
اما وقتي که مسئله برزخ تمام شد، مسئله ساهره قيامت تمام شد، سؤال و جواب تمام شد، مؤمنان را با اجداد خود، اولياي خود يا فرزندان خود براي مزيد کرامت يکجا جمع ميکنند؛ کفّار را با بستگان خود براي مزيد عذاب يکجا جمع ميکنند. در سوره مبارکه «طور» اين قسمتها گذشت: ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ ٭ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾؛ اما ﴿وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَيْءٍ﴾؛[4] چيزي از عمل ايشان کم نميکنيم. براي مزيد لذّت، اينها را با فرزندان خود يا با اجداد خود يکجا جمع ميکنيم. مشابه اين هم درباره کفّار آمده است که اينها را با همسران خود، با بستگان خود يا با فرزندان خود يکجا گرفتار سوخت و سوز ميکنيم.
پس اين قسمت که در پايان سوره «مريم» فرمود: ﴿وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾، يا در ساهره قيامت دارد که «يوم الجمع و الفصل» و يا هرگز تعبير به مجتمع نکرد، بلکه تعبير به مجموع کرد، اين برای صحنه سؤال و جواب است که هر کسي کار خودش را انجام بدهد. وقتي روشن شد که عدهاي مؤمن و عدهاي کفّار هستند، آنها را ممکن است در کنار هم در بهشت قرار بدهند، براي اينکه لذت بيشتري ببرند و آيات سوره مبارکه «طور» که فرمود: ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ ناظر به اين مسئله است، فقط کساني که حق شفاعت دارند؛ مثل اهل بيت(عليهم السلام) اينها به اذن خدا کار ميکنند و گرنه کسي مشکل ديگري را بتواند حلّ بکند، بار ديگري را بتواند بکشد، فرمود اصلاً آنجا ما باربر نداريم. اين «لا»، لای نفي جنس است. فرمود در دنيا باربرهاي فراواني است يا وسيله نقليه است يا اشخاص: ﴿كَلاَّ لا وَزَرَ﴾؛[5] اصلاً باربري در آنجا نيست، هر کسي بار خودش را بايد ببرد. چون باربر نيست، آن وقت بار را چه کسي بايد ببرد؟ ﴿وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾.[6] اگر نظير دنيا باشد، کسي باشد، يک وسيله نقليه باشد که بار ديگري را ببرد، کمکي بشود و چيزي بگيرد، بله؛ اما هيچ باري را هيچ باربري نميبرد، مگر صاحب بار.
حالا آن روز فقط اين ذوات قدسي، قدرت شفاعت دارند. اصلاً روزي است که کسي قدرت حرف ندارد: ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾؛[7] همين ذوات قدسي هستند که مجاز ميباشند که حرف بزنند. به نحو نفي جنس، فرمود اصلاً وسيله نقليه نيست، اين بار را چه کسي ميخواهد ببرد؟ فقط هر کسي بار خودش را با دوش خودش بايد ببرد.
البته کسي شفاعت ميشود که «مرتضي المذهب» باشد: ﴿لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضي﴾؛[8] يعني کسي که «مرتضي المذهب» باشد. «مرتضي المذهب»؛ يعني مذهب خداپسند؛ مذهب خداپسند هم در اوايل سوره مبارکه «مائده» فرمود: ﴿رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا﴾[9] که مربوط به بعد از جريان ولايت حضرت امير است، اين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾[10] آن است.
اگر کسي به جايي رسيد که حساب و کتاب او انجام شد و جزء شاگردان اين ذوات قدسي شد، ميگويند حالا که ميخواهي بهشت بروي: «قِف تَشفَع لِلنَّاس»؛[11] اما تا حسابها بررسي نشود و روشن نشود که شخص در چه حدّ است، جا براي کمک به ديگري و امثال آن نيست؛ اما آنها که خلفاي الهي و فرمانروايان صحنه قيامت هستند ـ که محدود هم هستند ـ ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾؛ اينها البته مجاز هستند.
بنابراين حکم برزخ مشخص است که «جِيرَانٌ ... لَا يَتَزَاوَرُون»، حکم ساهره قيامت مشخص است، حکم بهشت که ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ هست و ـ معاذالله ـ حکم جهنم هم که عدهاي با بستگان خود، گرفتار سوخت و سوز هستند.
مسئله بعدي آن است که کسي که کار خير انجام ميدهد، در اين آيه 265 سوره مبارکه «بقره» که فرمود: ﴿وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ اينها کساني هستند که چون ﴿ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ کار ميکنند، براي تثبيت موقعيت خود هستند.
در بحثهاي قبلي چه در سوره «نساء» و چه در ساير سُوَر، آنجا مشخص شد که بر اساس ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلی شاكِلَتِهِ﴾؛[12] بعضيها در حدّ گياهان زندگي ميکنند و يک حيات گياهي دارند؛ مثل نوجواني که نمام تلاش و کوشش او اين است که خوب غذا بخورد، خوب خُرامان، خُرامان حرکت کند و رشد کند و جامه در بر کند؛ همين! تغذيه است و تنميه است و توليد. او خوب رشد ميکند، خوب جامه در بر ميکند، خوب غذا ميخورد؛ او حيات گياهي دارد. او اگر چهار تا کار ميکند، در حدّ رشد گياهي است.
از آن بالاتر کساني هستند که در حدّ حيات حيواني و عاطفي هستند، پدر و مادر دارند، به فرزندان خود ميرسند، به خانوادههاي خود ميرسند، الآن شما اين صحنههايي که ميبينيد، اين حيوانات چگونه به خانواده خود ميرسند، به فرزندان خود ميرسند، تلاش و کوشش ميکنند که با دهن، غذا تهيه کنند و به بچهها برسانند، در حدّ حيات حيواني است که با عاطفه همراه است. کساني هستند که اصلاً کمک به ديگران را غرامت ميدانند: ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَماً﴾؛[13] خودش را مجبور ميداند براي اينکه در جامعه به عنوان يک مؤمن جلوه بکند، کمک ميکند و اين کمک را به جاي اينکه غنيمت تلقّي کند، غرامت ميداند: ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ﴾ را ﴿مَغْرَماً﴾؛ اين در حقيقت حيات حيواني دارد.
در قرآن کريم نسبت به اينها فرمود اينها فقط به فکر خودشان هستند، يک؛ بعد ميفرمايد اينها خودشان را فراموش کردند، دو؛ پس معلوم ميشود چندين مرحله از خود دارد. اينها که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾؛[14] در صحنههاي جنگ سعي ميکردند از شهر بيرون بروند، بعد کسي را که ديدند: ﴿يَسْأَلُونَ﴾[15] کسي که ﴿بَادُونَ﴾؛[16] از بيابانها ميآيد، خبر بگيرند که شهر چه خبر است يا بيابانها چه خبر است؟ اينها کساني هستند که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾؛ يعني خود حيواني ايشان براي آنان مهم است. درباره همينها فرمود: ﴿وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾؛[17] اينها خدا را فراموش کردند، خدا هم إنسا کرد؛ اينها خودشان را فراموش کردند؛ يعني آن خودِ انساني را و فقط به فکر خودِ حيواني هستند. پس چندين «خود» در قرآن مطرح است؛ از خودِ گياهي، از خودِ حيواني با شرايط و مراتب و از خودِ انساني که فقط حيوان ناطق است و از خودِ فرشتگي که ﴿مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾؛[18] با خدا معامله ميکنند. اين ﴿تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾،[19] ناظر به آن مرحله عاليه است و گرنه خيليها هستند که به فکر همه چيز هستند و فقط به فکر خود نيستند. اينکه به فکر زندگي خوب است، به فکر زن و بچه خوب است، به فکر تأمين آينده بچههاي خودش است، خوب است؛ اين به فکر خودِ حيواني است و آن خودِ انساني را فراموش کرده است. فرمود: ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾؛ گوشه يعني گوشهاي از اين معارف به غرب رفته است. به هر تقدير فرمود اين کار را نکنيد، براي اينکه حقيقت آن را فراموش ميکنيد.
در جريان مصيبت، مصيبت يعني ميرسد به شما؛ ما به آن امور تلخي ميگوييم مصيبت. چيزهايي که خوب هم باشد، مصيبت است؛ يعني ميرسد. فرمود همه اينها حساب شده است. اين حادثهاي که به شما رسيد؛ چه تلخ چه شيرين، اين اوّلاً در کتاب قبلي، برابر آنچه در سوره مبارکه «حديد» آمده است رقم خورد. آيه 22 سوره مبارکه «حديد» اين است: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِي الأرْضِ وَ لاَ فِي أَنفُسِكُمْ إِلاّ فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾، چون خدا خالق است و بارئ هم هست. بعد از آن نقشه کشيدن و تدبير کردن، او بارئ سماوات و ارض هم هست. فرمود: ﴿قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾؛ ما در آن کتاب قبلي تنظيم کرديم. به هر حال بايد درباره اين حادثه تصميم بگيريد. درباره اين حادثه بايد شکر بکنيد يا اين نعمت را بجا مصرف بکنيد، بايد تصميم عاقلانه بگيريد. اگر يک حادثه تلخ است، بايد تصميم عاقلانه بگيريد که به زحمت نيفتيد. چه کار کنيم؟ فرمود اين رخدادهاي تلخ يا غير تلخ به شما ميرسد: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾؛ در دستگاه الهي حساب شده است. حالا ما چه کار کنيم؟ فرمود اگر برونرفت ميخواهي، قلب خود را به خدا بسپار: ﴿وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾؛ اگر بايد صبر بکني، راه صبر را به شما نشان ميدهد؛ اگر بخواهي علاج بکني، راه علاج را نشان ميدهد؛ اگر بخواهيد مصرف بکني، راه مصرف را نشان ميدهد؛ درست است که اصل کلّي است، در همه موارد ميتواند مصداق داشته باشد؛ اما درباره اين رخداد، برونرفت آن را خدا نشان ميدهد. کلّ نظام دست يک نفر است، اگر کسي قلب خود را به همان يک نفر بسپارد راهنمايي ميکند: ﴿وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که در اين حادثه چه بکند؟ يک وقت است بايد صبر بکند، يک وقت بايد مبارزه بکند، يک وقت مثل اينکه حضرت امير(سلام الله عليه) در جريان سقيفه صبر ميکند، يک وقت در جريان مبارزه با دشمنان بيگانه است؛ اين بيان صريح حضرت است فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»؛[20] يک ملّت زير ستم باشيد و ستمپذير باشيد و اينها نيست. سنگ را از هر جا آمد، برگردانيد! اين که در نهج البلاغه آمده فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»؛ کاري به مردم نداشته باشيد، به کشور ديگر حمله نکنيد. آدمي که ﴿يُؤْمِن بِاللَّهِ﴾ است، خدا ﴿يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که چگونه سنگ را به صاحب آن برگرداني. فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»؛ ملت ستمپذير نباشيد! شخصي هم همين طور است، رخدادهاي تلخ هم همين طور است: ﴿وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾، چون او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾ است؛ آن وقت هدايت ميکند که انسان چگونه تصميم بگيرد.
بعد فرمود: ﴿وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾؛ در مکه سخن از حکومت و امامت و رهبري اجتماعي و اينها اصلاً نبود، فقط سخن از اطاعت خدا بود؛ لذا غالباً در آن بخش از آيات اين کلمه اطاعت تکرار نميشود؛ اما وقتي حکومت شد و مديريت شد و رهبري شد، اينها چند تا کار دارند: يک وقت است که احکام الهي را ابلاغ ميکنند، اينجا ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾؛[21] براي اينکه حضرت احکام الهي را دارد ابلاغ ميکند. يک وقت گذشته از ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾، ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ هم هست که امور جامعه را چگونه ما اداره کنيم؟ مسئله جنگ را چگونه اداره کنيم؟ مسئله صلح حديبيه را چگونه اداره کنيم؟ اينجا اين اطاعت تکرار ميشود: ﴿وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾. گاهي هم به مسئله قضا ميرسد که فرمود: ﴿وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ﴾؛[22] سخن از قضاست يا حکم حکومتي است يا قضاي محکمه با أيمان و بيّنات است. فرمود اگر اين چنين است، اطاعت خدا يک مطلب است و اطاعت پيغمبر مطلب ديگري است، گرچه اطاعت پيغمبر هم به دستور خداست، آنجا هم به اذن ذات اقدس الهي است.
براي مسئله توحيد قبلاً هم گذشت که گاهي تثليث است، گاهي تثنيه است، پايان آن توحيد است. همين مسئله ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ﴾[23] سه پايگاه اطاعتي ترسيم کرده است: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ﴾؛ اين صدر آيه است، بعد وسط آيه ميبينيم، اين سه ضلعي ميشود دو ضلع. آخر آيه ميشود يک ضلع؛ يعني همان توحيد؛ ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ﴾، اين صدر آيه است. ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ﴾،[24] از «اولي الامر» سخني به ميان نيامده است، براي اينکه اگر درباره خود «اولي الامر» اختلاف کرديد چه کار کنيد؟ اگر درباره خود «اولي الامر» نزاع کرديد، به چه کسي مراجعه کنيد؟ به خدا و پيغمبر؛ لذا وسط آن آيه از «اولي الامر» سخني به ميان نيامده است. در ذيل آيه از رسول هم سخني به ميان نيامده است، براي اينکه اطاعت رسول که بالذات نيست، براي اينکه روشن بشود که رسول از خودش فرمايشي ندارد، «اولي الامر» از خودشان فرمايشي ندارند. اينجا هم اگر تکرار ميشود، نه برای تأکيد است، يا تأييد؛ بلکه دو مطلب است: يکي اطاعت خداست که به وسيله پيامبر احکام الهي ذکر ميشود؛ ديگری اطاعت رسول است در امور جامعه، اداره جامعه، صلح و جنگ جامعه، قضا و داوري جامعه.
﴿فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَي رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾؛ بعد فرمود درست است که اين زندگي شما با همسران شما و فرزندان شما همراه است و بايد که به اين امور توجه کنيد؛ ولي اينها راهزن هستند، اينها شما را در راه رها ميکنند. آدم عاقل که تمام تلاش و کوشش را براي اين نميکند که چيزي بگذارد و با دست خالي برود. فرمود اينها وظيفهاي دارند، حقّي هم بر عهده شما دارند، شما موظف هستيد اينها را تأمين کنيد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ﴾، چون «مِن» فرمود، نه همه؛ بعضي از همسران شما و اولاد شما دشمن شما هستند و شما داريد دشمنپروري ميکنيد. ﴿فَاحْذَرُوهُمْ﴾، براي اينکه تلاش دنياي خود را براي آنها داريد ميکنيد: ﴿فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾. در سوره مبارکه «کهف» فرمود که اينها زينت حيات دنيا هستند؛[25] در سوره مبارکه «آلعمران» فرمود: خيليها گرفتار همين چهار بخش از زر و زيور هستند يا جماد يا نبات يا حيوان يا انسان. اين ﴿الشَّهَوَاتِ﴾ که جمع مُحلّی به «الف» و «لام» است، در اين چهار فصل خلاصه کرده است: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الأنْعَامِ﴾،[26] به هر حال يا انسان راهزن انسان است؛ مثل زن و فرزند يا جماد راهزن انسان است؛ مثل طلا و نقره يا دامها که انعام است؛ آن روز انعام بود، حالا امروز توسعه پيدا کرده، به وسايل نقليه و اتومبيل را هم شامل ميشود. محبوب انسان، شهوت راهزن انسان، همين چهارتاست فرشتهها و اينها که راهزن نيستند. اگر کسي به آن سمت گرايش پيدا کرد که جزء شهوات نيست. اين گرچه کلمه «إنما» و حصر و امثال آن در آن نيست؛ ولي استقرايي همين چهار قسم است: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾، ﴿الشَّهَوَاتِ﴾ هم همين چهار تا هستند. فرمود اينها همه نه، بعضي از اينها دشمن شما هستند. اگر بعضي دشمن شما هستند، بايد که ارزيابي کنيد، محاسبه کنيد: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا».[27]
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾؛ لغزشهايي که به شما شد، اگر توانستيد عفو کنيد، يا صفحه خاطرات خود را ورق بزنيد که اصلاً به يادش نباشد و ببخشيد، خدا غفور و رحيم است. در بحثهاي قبلي هم داشتيم کاري که از خدا بر ميآيد، در مسئله غفران و رحمت، از ديگري اصلاً برنميآيد. الآن اگر کسي نسبت به ما بد کرده، ما هيچ کاري با او نداريم، يک؛ نسبت به او احسان هم ممکن است بکنيم، دو؛ اما هر وقت او به اين خاطر متذکر ميشود، رنج ميبرد که نسبت به ما بد کرد، ما نسبت به او احسان ميکنيم. ما بخواهيم اين مشکل او را حلّ کنيم، نميتوانيم. از ما بر نميآيد، او هميشه شرمنده است؛ اما ذات اقدس الهي از او بر ميآيد که مشکل ما را حلّ کند. اگر کسي کفر ورزيد، ساليان متمادي مشرک بود، در برابر بت خضوع کرد يا ـ معاذالله ـ معاصي فراواني داشت، حالا توبه کرد، خدا هم ميگذرد، وقتي که توبه کرده باشد؛ اما اين شخص، ميخواهد وارد بهشت بشود، اصلاً يادش نيست که بد کرده است؛ اگر يادش باشد که اوّلين عذاب اوست. اصلاً حُرّ(سلام الله عليه) اصلاً يادش نيست که جلوي حسين بن علي را گرفته است و گرنه عذابي بدتر از اين نيست. هيچ ياد حُرّ(سلام الله عليه) نيست که چه کاری کرده است، اين کار فقط از خدا بر ميآيد؛ او «مقلّب القلوب» است. اگر براي حُر اين خاطره باشد، اين براي او هر لحظهاي باشد، عذاب اليم است. تنها کسي که ميتواند کلّ صحنه قلب را شستشو بکند خداست؛ از ما واقع بر نميآيد، مگر حرّ(سلام الله عليه) يادش است در قيامت که با حسين بن علي چه کرد؟ هيچ يادش نيست. اين خودش هم نظير حبيب بن مظهَّر اسدي يا مظاهر اسدي ميداند؛ همين! اصلاً يادش نيست که بد کرد؛ اين از خدا بر ميآيد. فرمود که اين کار را «مقلّب القلوب» ميکند، شما تا ميتوانيد عفو کنيد، صَفح کنيد و غفران کنيد! او غفور رحيم است «بالقول المطلق». اين غفور و رحيم «بالقول المطلق»، همان است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره بقره، آيه166.
[2]. سوره مؤمنون، آيه101.
[3]. نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه221.
[4]. سوره طور، آيات20 و 21.
[5]. سوره قيامت، آيه11.
[6]. سوره عنکبوت، آيه13.
[7]. سوره نبأ، آيه38.
[8]. سوره انبياء, آيه28.
[9]. سوره مائده، آيه3.
[10]. سوره مائده، آيه3.
[11]. علل الشرائع، ج2، ص394.
[12]. سوره إسراء، آيه84.
[13]. سوره توبه، آيه99.
[14]. سوره آلعمران، آيه154.
[15]. سوره احزاب، آيه19.
[16]. سوره احزاب، آيه19.
[17]. سوره حشر، آيه19.
[18]. سوره بقره، آيه207.
[19]. سوره بقره، آيه265.
[20]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت314.
[21]. سوره نساء, آيه80.
[22]. سوره احزاب، آيه36.
[23]. سوره نساء، آيه59.
[24]. سوره نساء، آيه59.
[25]. سوره کهف، آيه7.
[26]. سوره آلعمران، آيه14.
[27]. وسائل الشيعه، ج 16، ص99.