آیت الله العظمی جوادی آملی:
یاد خدا و پناهندگی به او، بهترین راهکار رهایی از دام شیطان است

در آستانه 22 بهمن ماه؛
دعوت آیت الله العظمی جوادی آملی از مردم برای حضور در راهپیمایی 22 بهمن
آیت الله العظمی جوادی آملی در دیدار وزیر بهداشت بیان داشتند:
تاکید بر لزوم خودکفایی در زمینه پزشکی به ویژه دارو
آیت الله العظمی جوادی آملی:
می توانیم مشکلات کشور را با اتکاء به دین حل کنیم/ عزیزان دانشگاهی و حوزوی «دانش» را با «کار» همراه کنند
آیت الله العظمی جوادی آملی:
زبان گفتگو با جهان باید زبان عقل باشد/ حرف اولِ ما در گفتمان جهانی «توحید» باشد

آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق بیان داشتند:
عفاف، تنها برای زنها نیست/ کمک به فقرا جزء برنامههای بینالمللی اسلام است
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ (۱) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۲) خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (۳) يَعْلَمُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٤) أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَ بَالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۵)﴾
سوره مبارکه «تغابن» طبق نقل اکثر مفسران در مدينه نازل شد. سور قرآني از نظر محل نزول و زمان نزول، سه طايفه هستند: يک قسم نزولشان در مکه يقيني است؛ نظير سوره «علق» و ساير عتائق از سور که در اوايل بعثت نازل شدند، يقيناً در مکه است. يک قسم جزء سوري است که در اواخر عمر مبارک حضرت نازل شدند، مثل «مائده» که جريان غدير و اکمال نعمت و اتمام دين و امثال آن مطرح است، اينها يقيناً در مدينه است. قسم سوم سوري است که مورد اختلاف است که آيا در مکه نازل شد يا در مدينه؟ آن هم که اختلاف است آيا همهاش در مکه نازل شد يا همهاش در مدينه نازل شد يا تلفيقي از مکي و مدني است؟ اين گروه سوم که هم از نظر کلّ و بعض مورد اختلاف است، از نظر قلّت و کثرت مفسّران هم مورد اختلاف است. بعضي از آنها اکثري اهل تفسير قائل هستند که در مکه نازل شد، اقلّي قائل هستند در مدينه، بعضي از سور هستند که قائل میباشند که اکثري در مدينه نازل شد اقلّي در مکه. برخي از سور هم به طور تساوي است.
اين سوره مبارکه «تغابن» اکثر مفسران بر اين هستند که اين در مدينه نازل شد و اصرارشان اين است که آنچه در درون شماست، راز شماست، پنهان شماست خدا ميداند، اين اشراف و اشاره نسبت به منافقان است که در مدينه کم نبودند.
مطلب دوم درباره تسبيح است که ذات اقدس الهي گاهي به صورت فعل ماضي گاهي به صورت فعل مضارع، گاهي به صورت امر گاهي به صورت مصدر، سور قرآني را به اينها منوّر کرده است. اين ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلَي﴾،[1] که با امر شروع شد ﴿سَبَّحَ﴾اي که در بعضي از سور با فعل ماضي شروع شد، ﴿يُسَبِّحُ﴾ که در اين سوره و مانند آن با فعل مضارع شروع شد، ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي﴾،[2] که در سوره «اسراء» با مصدر شروع شد، نشانه تنوّع تسبيحات موجودات است و اشاره به تنوّع افعال انسانهاست در مسير تسبيح.
مطلب بعدي آن است که اينکه فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ﴾،[3] يا آنچه در آسمان و زمين میباشند تسبيحگوي حق هستند يقيناً شامل انسان هم ميشود در نظام تکوين. در بعضي از روايات آمده است يک کافر زبانش کفر ميورزد، ولي سايه او تسبيح ميکند که منظور از سايه، آن قسمت بدني او و تکويني اوست؛ يعني او تکويناً به غير خدا تکيه نميکند؛ منتها نميفهمد که مورد اتّکاي او چيست! به حسب تشريع کافر است، ولي در نظام تکوين نميداند که به چه کسي دارد مراجعه ميکند و از چه کسي دارد حرف ميشنود؛ لذا آن عموم تسبيح شامل انسان هم ميشود، ولي در نظام تشريع ﴿فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ﴾ است.
مطلب بعدي اين است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ﴾، آنها که تفکر جبري دارند مثل اشاعره فکر ميکردند که ـ معاذالله ـ اين کفر و ايمان هم به جبر الهي و خلق ابتدايي الهي است و انسان مسئول نيست؛ نظير آنچه در سوره مبارکه «نور» آمده اين آيه سوره «تغابن» شبيه آيه سوره «نور» است. در سوره «نور» آيه 45 به اين صورت آمده است: ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ﴾، يعني خدا چند گونه خلق کرد. اينجا هم که فرمود خداوند انسان را خلق کرد: ﴿فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ﴾، ـ معاذالله ـ يعني خدا کافر خلق کرد، مؤمن خلق کرد! مثل اينکه آنجا ﴿يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ مثل خزندهها. ﴿يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ﴾ مثل مرغها. ﴿يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ﴾ مثل چهارپاها. از آن قبيل نيست، بلکه شما ميفرماييد در سوره مبارکه «عبس» آيه هفده دارد که ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ﴾؛ مرگ بر انسان، چه چيزي او را کافر کرد؟ اگر ـ معاذالله ـ کفر به جبر و به خلق الهي باشد، ديگر ذات اقدس الهي نميفرمايد مرگ بر انسان، چه چيزي باعث کفر او شد. پس معلوم ميشود که اين ﴿فَمِنكُمْ كَافِرٌ﴾ يعني به سوء اختيار، ﴿وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ﴾، يعني به حُسن اختيار و هرگز از سنخ آيه سوره «نور» نيست که ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ﴾ نيست.
پرسش: آنچا از انسان تکوين است مورد هدايت است، در غير تکوين هم چيزی نيست که بخواهد ضامن باشد.
پاسخ: چرا هدايت تکويني داريم، هدايت تشريعي؛ هدايت تکويني فرمود: ﴿أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾[4] اين هدايت تکويني است و گرنه شما ببينيد اين گوسفندها و اين برّهها وقتي که به دنيا آمدند با اينکه مجراي تولد اين کودک هم از پشت اين مادر هست؛ اما هيچ برّهاي مادرش را اشتباه نميکند، هيچ مادري هم برّهاش را اشتباه نميگيرد. شامگاه که ميشود وقتي آنها از چراگاه برميگردند و از طرف ديگر اين برّهها برميگردند يکي تلاش ميکند که مادرش را پيدا کند، يکي کوشش ميکند که بچهاش را پيدا بکند. اين ﴿أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾ است. در نظام تشريع هم که فرمود: ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾؛[5] ما قرآن فرستاديم برای هدايت مردم. هدايت مردم در نظام تکوين تخلّفپذير نيست در نظام تشريع فرمود: ﴿فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ﴾.
پرسش: ... غير از تکوين چيزی نيست که به آن عمل کند.
پاسخ: چرا، تشريع همين نظام تشريعي است که اختيار دارد ميتواند عمل بکند ميتواند عمل نکند. اينکه ميتواند عمل بکند ميتواند عمل نکند مختار است مکلّف است بهشت و جهنم دارد، ميشود تشريع و گرنه هيچ درختي را هيچ حيواني را که به جهنم نميبرند.
در مسئله سوره مبارکه «نور» که آن فرمايش را فرمودند از آن قبيل نيست. در سوره مبارکه «کهف» آياتي است که مثل آيه 37 نظير آيه سوره مبارکه «عبس» است که آنجا هم ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ﴾، دو نفر که يکي وضع ماليش خوب بود وارد باغ ميشد گفت: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾،[6] بعضي از افکار افکار جاهلي بود که کم و بيش هنوز هم در گوشه و کنارها هست ميگويند ملک نمير! اين ملک نمير مثلاً زمين را، باغ را ميگفتند ملک نمير. ظرفهاي مسي را ميگفتند ملک نمير. اين ملک نمير يک توهم جاهلي بود که ميگفتند: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾، وقتي وارد باغ شد اين ديگر باغ نمير است، براي اينکه آب که دارد درختها هم که از اين آب استفاده ميکنند، هرگز خشک نميشود، ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾ و اين مال ماست و به جاي اينکه شاکر باشد، ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً﴾، به هر حال تو يک خاک بودي بعد نطفه شدي بعد يک انسان مستوي القامة شدي همه اينها به تدبير الهي است بايد خالق خود را بشناسي و بپذيري و بپرستي.
بنابراين طبق اين گونه از آيات که کفر را به خود انسان اسناد ميدهد و خود ذات اقدس الهي هم در قرآن کريم درباره کافر ميفرمايد: ﴿قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ﴾، معلوم ميشود که اين آيهاي که فرمود خدا خلق کرد: ﴿فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ﴾، از سنخ ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ﴾ از آن قبيل نيست.
فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾، هر چه بکنيد او بيناست براي محکمه هم آماده است.
پرسش: ...
پاسخ: اکثري آنها گرفتار کفر بودند، چون با «فاء» که نيست. اکثري آنها اين طور بودند در آن فضا ذکر کافر را قبل از مؤمن کرد ولی در خيلي از موارد به عکس است.
فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾، اين گونه از آيات از غرر آيات هر سورهاي است که اين نظام يا در لباس حق است يا در صحابت حق است، هيچ باطلي در اين عالم نيست، ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾،[7] هم مؤمنان ميگويند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾، هم خود ذات اقدس الهي فرمود که ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً﴾؛[8] فرمود ما لاعب نيستيم، کار ما باطل نيست، لغو و بطلان و ياوه در کار ما نيست، ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾؛[9] انسان خيال ميکند که ياوه است کسي به فکر او نيست؟ اين طور نيست نه مخلوق ما ياوه است و بيهدف؛ نه ما ياوهکار هستيم، نه خلقت اين چنين است. هيچ بطلاني در خلقت نيست.
پرسش: ...
پاسخ: چون در آنجا ما را آفريدند ميبرند. کار ما نيست ما را آوردند ما را ميبرند در اختيار ما نيست. ما مگر به ميل خود آمديم؟ مگر به ميل خود ميمانيم؟ مگر به ميل خود ميرويم؟ اين نظامي است که آورد و نگه ميدارد و ميبرد. همه موجودات عالم هستي همين طور هستند. در برابر ذات اقدس الهي که حکيم محض است خلقتش و عنايتش عين حکمت است که کسي ارادهاي نميکند؛ اما در نظام تشريع بله ما مختار هستيم که حق را بپذيريم يا ـ معاذالله ـ نپذيريم.
پرسش: اشکال میکنند که ما نمیخواستيم بياييم در اين دنيا اين همه رنج بکشيم.
پاسخ: هيچ رنجي نيست اين رنج به سوء اختيار خود ماست، موجودي از عدم به وجود بخواهد بيايد نقص نيست تا رنج باشد. فرمود: ﴿وَ مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾،[10] ما چون «کژ روي جف القلم کژ آيدت»،[11] ما چون بيراهه رفتيم آسيب ميبينيم والا کساني که مستقيم راه ميروند تا ابد ميروند و برای هميشه هم راحت هستند. اگر رنجي هست به سوء اختيار خود ماست اين طور نيست که در نظام عليه ما کسي تصميم رنج بگيرد. عدمي که نقص محض است به وجود که خير صِرف است راه پيدا کرد و به ما هم راهنمايي کردند که اگر اين مسير را برويد هيچ آسيبي نميبينيد، اين ما هستيم که راه را ﴿يَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾؛ بيراهه ميرويم خيال ميکنيم که زودتر به مقصد ميرسيم.
پرسش: آيه دارد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾.[12]
پاسخ: رنج است، يعني آدم بايد زحمت بکشد ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَان﴾، اين «لام» لام قَسم است، ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾، نه کبِد؛ مکابده و رنج. انسان هر حال بايد به گنج برسد. تا تلاش و کوشش نکند که چيزي گيرش نميآيد. آن وقت وقتي که تلاش و کوشش کرد قدر آن را هم ميداند. ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾،
فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾، يعني سراسر عالم را شما بررسي کنيد يک گوشه باطل پيدا نميشود که چرا اين طور خلق کردي! ميليونهاي موجوداتي که در دريا هستند همهشان دانشکده پزشکي ميخواهند. بعضي از اينها را شما ميبينيد؛ منتها قبلاً متأسفانه اين طور بود الآن به لطف الهي سالها برگشت آنچه اسرار خلقت بود همهاش سير افقي بود وقتي ميخواستند اسرار حيوانات را، اسرار گياهان را، اسرار معادن را شرح بکنند اين ماهي اين طوری زندگي ميکند اين طوری جفتگيري ميکند اين طوری باردار ميشود اين طور فرزند ميآورد؛ اما چه کسي کرد؟ و براي چه کرد؟ در برنامههاي قبلي اصلاً نبود. اين برنامهها از جاي ديگر ميآمد. اين اسرار خلقت را، نظام خلقت را که رسانهها از جاي ديگر تنظيم ميکردند، همهاش «لاشيء» علم را تشريح ميکردند؛ اما چه کسي کرد؟ براي چه کرد؟ اين اصلاً نبود. به برکت انقلاب اسلامي اين رسانههايمان اينها را به اين صورت درآوردند که ذات اقدس الهي اينها را خلق کرد اين نظم دقيق که الآن صدها دانشکده است براي اينکه بفهمند اين ماهيها چگونه زندگي ميکنند! اينها را چه کسي آفريد؟ همين طوري اتفاقي و شانسي درآمدند؟
خدا شيخنا الاستاد مرحوم حکيم الهي قمشهاي را غريق رحمت کند! ميفرمود اين تخممرغ حالا اين تخممرغ طاووس اين زردهاي دارد و سفيدهاي، چيزي ديگر که ندارد. «عقل داند طاير از در بيضه بال و پر ندارد»[13] اين همه رنگها از اين يک قطره زرد است و يک قطره سفيد! کدام علم است؟ چه کسي ميتواند بفهمد؟ يک بيان نوراني حضرت امير در نهج دارد که اين طاوس چند رنگ اگر پري که بنفش است اين را بکَني باز بنفش درميآيد. اشتباهي سبز دربيايد يا زرد دربيايد نيست.[14] اگر پري را که بنفش است بکَني جايش همان بنفش درميآيد، از بس منظّم است! اين محيّر العقول است اين را که نميشود گفت شانسي پيدا شد.
اين نظم است، اين نظم فرمود که شما ﴿ما تَري في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾؛[15] صدها دانشکده داشته باشيد بخواهيد يک ذره در خلقت اين آبزيها يا موجودات خشکي يا موجودات فضايي بررسي کنيد ببينيد يک گوشه آن اشکال دارد پيدا نميکنيد، ﴿ما تَري في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾. اختلاف هست که اختلاف رحمت و برکت است. اما تفاوت يعني اين حلقه يک گوشهاش فوت شده و کمبود دارد، اين را ميگويند تفاوت. فرمود در صدر و ساقه عالم تفاوتي نيست که مثلاً اين سلسله هستي يک حلقه ظريف يا ضعيفي اين گوشه فوت شده باشد، اين ميشود تفاوت؛ اما اختلاف بايد باشد يکي بزرگ است يک کوچک است يکي دريايي است يکي صحرايي است.
فرمود در سراسر عالم شما يک ذره بينظمي نميبينيد. تازه صدها دانشکده ميخواهد يک گوشه از آن را بفهمد نه همه آن را. الآن درباره انسان بسياري از بيماريها کشف نشده است. فرمود اين را ما آفريديم: ﴿ما تَري في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾، ما دهها بار نگاه بکنيم همين طور است، ﴿ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ﴾، نه يک بار، نه دو بار؛ اين ﴿كَرَّتَيْنِ﴾، اصطلاحي در علوم عقلي است ميگويند معقول ثاني، يک مشابه عرفي هم دارد. در معقول ثاني؛ چه معقول ثاني منطقي چه معقول ثاني فلسفي يعني «ما ليس باول»، نه يعني دوم. گاهي اين مفهوم عقلي مرتبه دهم و دوازدهم هست چون در مرحله اوّل نيست به آن ميگويند معقول ثاني. ما در تعبيرات گرچه حيف است با اين مثالها آدم آن ممثّل را بيان کند، اما در مسئله دوم مثلاً خانهاي که دست دهم هست ميگويند اين دست دوم است، يک خانه دست دوم خريديم. دست دوم يعني نو نيست، نه يعني دومين است. فرش دست دوم اين طور است، خانه دست دوم اين طور است، مِلک دست دوم اين طور است. معناي آن اين است که «ما ليس باوّل». اين مفهوم عرفي هم هست؛ اما اين کجا و آن معقول کجا!
در آنجا فرمود شما ﴿كَرَّتَيْنِ﴾، نه يعني دو بار که اگر بار سوم بررسي کنيد مشکل پيدا ميکنيد. يعني بيش از يکبار. ﴿ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ﴾، يعني «ما ليس باوّل». بار صدم هم که باشد؛ يعني «ما ليس باوّل» است. شما صد بار هم اين نظام آفرينش ماهيهاي دريا، پرندههاي فضا، پرندههاي زمين، اينها را بررسي کنيد بينظمي نميبينيد.
پرسش: ...
پاسخ: در داخله خودش بله، براي اينکه دارد اينها کساني هستند که ﴿يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾،[16] اما بخواهد بينظمي وجود بياورد با نظم بايد وجود بياورد؛ يعني بايد از آتش استفاده کند تا مزرعهاي را بسوزاند اين ﴿يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ همين است. بخواهد کسي را بکشد بايد از ابزار کشتن کمک بگيرد. اين فساد ﴿يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾، ﴿يُفْسِدُونَ فِي الأرْضِ﴾، فساد ميکند؛ يعني بيجا؛ اما طبق اصول علمي بايد کسي را از پا دربياورد يا زميني را ويران کند يا خانهاي را بسوزاند، همه آنها براساس اصول علمي بايد باشد. بدون اصول علمي ممکن نيست کسي ﴿يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ بشود.
مطلبي که سؤال شده اين است که اگر علم امام(سلام الله عليه) سند فقهي نيست پس اداره امور مردم چرا به دست معصوم باشد، غير معصوم هم ميتواند اداره کند؟ اين پاسخش هم قبلاً اشاره شد معصوم خليفه عالم است کاري ميکند که در اين «مستخلف عنه» او هيچ فسادي پيدا نشود. هم در مسائل علمي از گزند خطا معصوم است، هم در مسائل عملي از آسيب خطيئه معصوم است. يک چنين کسي خليفه خداست. هم در بيان احکام معصوم است، هم در اجراي احکام؛ اما مأمور به علم غيب نيست مگر در مورد ضرورت. اين طور نيست که کار جهان را مديريت جهان را به غير خليفه خدا آدم بسپارد. اصل آزادي مردم است. غالباً در کتابهاي اصول خوانديد، اصل عدم ولايت احدي است بر احد که اين اصل کسي است انسان آزاد خلق شد. خليفه خدا يا منصوبين از طرف خليفه خدا ميتوانند احکام و حِکَم الهي را براي مردم بيان کنند. آن وقت ذات اقدس الهي که خليفه معين کرده است اين خليفه حافظ اصل دين است، کاري ميکند که اصل دين محفوظ بماند آن جاها که ممکن است نظام محفوظ بماند آن جا که ممکن است جامعه محفوظ بماند آنجا که ممکن است جامعه ارباً اربا بشود از حق خودش هم ممکن است صرف نظر بکند. وقتي خواستند به قبر حضرت زهرا(سلام الله عليها) دسترسي پيدا کنند که مثلاً قبر را بشکافند حضرت شمشير کشيد. فرمود: «أَمَّا حَقِّي فَقَدْ تَرَكْتُهُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْتَدَّ النَّاسُ عَنْ دِينِهِم وَ أَمَّا قَبْرُ فَاطِمَةَ فَوَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ بِيَدِه لَئِنْ رُمْتَ وَ أَصْحَابُكَ شَيْئاً مِنْ ذَلِك لَأَسْقِيَنَّ الْأَرْضَ مِنْ دِمَائِكُم»؛[17] کلنگي به يکي از اين قبرها بزنيد زمين را به خونتان رنگين ميکنم. هر چيزي حسابي دارد کتابي دارد خليفه الهي معصوم الهي ميداند که چه وقت قيام بکند، چه وقت قعود بکند. البته او کسي را که نصب کرده است چون منصوب از طرف خليفه است مأذون است.
پرسش: قضايای شخص هم برای ما الگو هستند؟
پاسخ: قضاياي شخصي اگر به نحو سنّت و دائمي باشد بله؛ اما يک وقت فلان ساعت در فلان روز آمده در يک روز ديگر آمده که متنوّع باشد نه؛ اما اگر به نحو سيره باشد چرا. سيره حضرت باشد اين طور است. اما يک روز اين گونه شد يک روز آن گونه شد اينها قضاياي شخصي است اينها نه.
﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾، که اين ﴿بِالْحَقِّ﴾ خيلي پيام دارد. ﴿وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾، که فرق سير و صيرورت گذشت. انسان به سوي حق صيرورت پيدا ميکند. مناسب آن عالم ميشود. حالا آن عالم طوري است که ميلياردها سال بايد بماند. ميلياردها سال ميماند غذا ميخورد بدون نياز به دفع. ميلياردها سال ميماند و خسته نميشود. يک چنين عالمي است. ﴿يَعْلَمُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾، که ارشاد و جريان نفاقي است که در مدينه اتفاق افتاده بود. ﴿وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾، نه تنها از چشم و گوش شما باخبر است، نه تنها از صدر شما باخبر است، بلکه از «ذات الصدور» هم مطلع است. «ذات الصدور» آن خاطراتي است که انسان در درون سينه خود ذخيره کرده است آن خاطرات ميشود «ذات الصدور»؛ يعني در دل هست، صاحب دل هست، صاحب اين خانه است. نه تنها خدا به صدور ما عالم است، بلکه به «ذات الصدور» عالم است.
فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾؛[18] آنچه ميگذرد او ميداند. بنابراين آن کاري که منافقان داشتند در باطنشان يک حرف، در ظاهرشان يک حرف که در سوره قبلي بود آنجا فرمود ذات اقدس الهي عالم است که اين ارشاد به آن مناسبت است.
فرمود: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَ بَالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾، فرمود شما مردم مکه آثار ديگران را ديديد هم از يهوديها شنيديد هم ما به شما گفتيم هم سر راهتان است. در قرآن دارد در همان سوره مبارکه «حجر» شما که از مکه به طرف شام براي کالاي تجاري رفت و آمد ميکنيد يک بزرگراه دارد که قافله از آن بزرگراه رد ميشوند اين بزرگراه را ميگويند امام. اين راههاي فرعي را نميگويند امام. آن بزرگراه که اگر کسي وارد آن شد به مقصد ميرسد و از اين و آن نميپرسد. اين اتوبانها همين طور است، اينها را ميگويند امام. در قرآن فرمود شما که از مکه حرکت ميکنيد به قصد تجارت به شام ميرويد اين کالاي تجاري را ميخواهيد حمل و نقل بکنيد اين قافلهها که رفت و آمد ميکنند دو تا محل است سر راه شما است: ﴿إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبينٍ﴾،[19] اين سر راه شما است ما اينها را ويران کرديم قصه لوط بود در منطقه شام بود لازم نيست از اين و آن بپرسيد. سر راه شما است ميبينيد. شما که قصه لوط را شنيديد قوم لوط را شنيديد خانههايشان را هم که ميدانيد سر راه شما است اين ديگر لازم نيست که کتاب بخوانيد. اين دو تا شهر سر راه شما است برِ خيابان است برِ اين بزرگراه است. اين کوچه فرعي نيست که از اين و آن بپرسيد، ﴿إِنَّهُما﴾؛ يعني اين دو تا قريهاي که ما ويران کرديم، ﴿لَبِإِمامٍ مُبينٍ﴾؛ يعني سر راه شما است، آن هم بزرگراه! شما که اينها را ديديد. مقداري را ديديد، مقداري را شنيديد. وضع شما هم به همين صورت در ميآيد. «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره أعلی، آيه1.
[2]. سوره إسراء، آيه1.
[3]. سوره إسراء، آيه44.
[4] . سوره طه، آيه50.
[5]. سوره بقره، آيه185.
[6]. سوره کهف، آيه35.
[7]. سوره آلعمران، آيه191.
[8]. سوره ص، آيه27.
[9]. سوره قيامت, آيه36.
[10]. سوره شوری، آيه30.
[11]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر پنجم، بخش135. «کژ روی جف القلم کژ آيدت ٭٭٭ راستی آری سعادت زايدت».
[12]. سوره بلد، آيه4.
[13]. ديوان حكيم الهی قمشهای (انتشارات علميه اسلاميه), ص598, غزل 187؛ «عقل داند طاير اندر بيضه بال و پر ندارد ٭٭٭ آدمی در نطفه جان و حسن و زيب و فر ندارد».
[14]. نهجالبلاغه(للصبحی صالح)، خطبه165.
[15]. سوره ملک، آيه3.
[16]. سوره بقره، آيه205.
[17]. دلائل الإمامة(ط ـ الحديثة)، ص137.
[18]. سوره بقره، آيه235.
[19]. سوره حجر، آيه79.